Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا - قشقایی

تورکجه فارسجا - قشقایی
پرچ : تورکجه فارسجا - قشقایی

: پرچ، فرو بردن ميخ در چيزي. (← پيرچ) پرچيم (pәrçim)
ميخ و وسيلة پرچ كردن.
پرچم. پرچيمله‌مك (pәrçimlәmәk)
ميخ زدن، به هم وصل كردن

پرچَل : تورکجه فارسجا - قشقایی

: كثيف، نا پاك و آلوده. (← پچ، پچل) پرچلليك (pәrçәllik)
آلودگي، كثافت

پرده : تورکجه فارسجا - قشقایی

: (ف)
پرده، پوشش، پارچة پرده‌اي.
بيماري فتق، پارگي شكم.
بيماري چشم، آب مرواريد.
پردة حيا، شرم و حيا، احترام.
پردة نمايشنامه و تآتر.
پردة تار و سه تار و …
پردة صماخ، پردة گوش. پرده گتيرمَك (pәrdә gәtirmәk)
دچار بيماري چشم شدن. پرده وورماق (pәrdә vurmaq)
گرفتگي صدا در هنگام آواز خواني. پرده‌يي اوْلماق (pәrdәyi olmaq)
دچار فتق شكم شدن

پرگار : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
پرگار، وسيلة ترسيم دايره.
نظم و نظام آفرينش. (← پل1، پلغار)

پرْك : تورکجه فارسجا - قشقایی

: اساس، استحكام، پايه. (← برك) پركيني داغيتدی. (استحكام آن را متزلزل ساخت.)

پرّ : تورکجه فارسجا - قشقایی

: قرعه، قرعه كشي. (← بهر)

پرّه : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
پروانه، پرّة چرخ، پروانة چرخ.
دوك، آلت پشم ريسي. پرّه‌ك (pәrrәk) = پرّه‌گ (pәrrәg)
پروانه، چرخ، وسيلة چرخش

پرسيم : تورکجه فارسجا - قشقایی

: آرد زبر، آرد خمير

پرسَنگ : تورکجه فارسجا - قشقایی

: پارسنگ. (← پار1، پارسنگ)

پرت : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
پرت، پرتاب.
منحرف، گمراه.
جدا، دور. (← پر) پرت آتماق (pәrt atmaq)
منحرف كردن، راه عوضي نشان دادن.
دور كردن، جدا كردن. پرتليك (pәrtlik)
دور افتادگي، جدايي. پرت-و-پالا (pәrt-o-pala)
پرت و پلا، سخنان بيهوده. پرتوْو (pәrtov)
اطراف، دور و بر.
پرتو، شعاع نور

پروار : تورکجه فارسجا - قشقایی

: (ف)
چاق، فربه.
طويله

پرخاش : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
پرخاش، جدال، تندي و خشونت.
گيج، آشفته حال

پس : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1)
پس، بنا بر اين. پسكه (pәskә)
بس كه، از بس كه

پس : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2)
عقب، پشت سر.
عقب افتاده، پست، زشت، پليد. پس انداز (pәs әndaz)
پول صرفه جويي در هزينه. پس بار (pәs bar)
باري كه بر روي بار ديگر گذاشته شود. پس بار وئرمَك (pәs bar vermәk)
كمك كردن در هنگام كوچ و بار.
تحريك كردن. پس بره‌ك (pәs bәrәk)
كسي كه در كمينگاه دوّم قرار گيرد؛ دزدي كه پشت سر دزد اوّلي حركت كند. پس قوْنداق (pәs qondaq)
پس قنداق، قسمت انتهايي قنداق تفنگ. پسليك (pәslik)
پستي، بدي و زشتي. پس كش (pәs kәş)
به عقب كشنده، ميخ چوبي كوچكي كه با آن قسمت پايين چادر را مي‌بندند. پسه (pәsә) = پسه‌له (pәsәlә)
پشت سر، پنهاني. پسه‌له‌ده بو ايشي گؤرمز. (اين كار را به صورت پنهاني انجام نخواهد داد.) پسه‌كي (pәsәki)
پسكي، خوشه چيني، دو باره چيدن ميوة درختان و محصولات ديگر. پسّه وورماق (pәssә vurmaq)
از پشت كسي به او تنه زدن، از روي شهوت خود را به ديگري ماليدن. پسين (pәsin)
عصر، بعد از ظهر. پسينه‌ليك (pәsinәlik)
عصرانه

پشيز : تورکجه فارسجا - قشقایی

: پول كم بها، سكّة مسي بسيار قديمي كه گويا يك شصتم درهم بوده است. (← پچ، پچيز)

پشم : تورکجه فارسجا - قشقایی

: (ف)
پشم.
هيچ و پوچ، بي ارزش. پشمَك (pәşmәk)
نام گياهي كه معمولاً در شوره‌زار مي‌رويد.
پشمك، نام نوعي شيريني. پشمَكي (pәşmәki)
داراي پشم، پر از پشم. پشمي (pәşmi)
پشمي، پارچة پشمي.
نام نقشي از نقشهاي قالي. پشمينه (pәşminә)
گوسفند، حيوان پشمدار.
آنچه از پشم درست شود

پشماق : تورکجه فارسجا - قشقایی

: كفش، دمپايي. (← باشماق)

پسَنسه‌مك : تورکجه فارسجا - قشقایی

: توجّه كردن، متوجه شدن

پت : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
پته، مدرك، سند. (در قديم به معني پردة بكارت بوده است.)
زائده، ساقه و جوانة زائد درخت. پت ائدمك (pәt edmәk)
هرس كردن شاخه‌هاي اضافي درخت. پتَك (pәtәk)
كندوي زنبور عسل، موم عسل.
صبر و حوصله.
جوانة گياهان و درختان. پته (pәtә)
مدرك، ورقة جواز، پروانه، بليت. پتي يارا (pәti yara)
پتياره، اهريمني، زن اهريمن صفت. (بكارت از دست داده)

پتي : تورکجه فارسجا - قشقایی

(3)
فرا گرفته، پوشيده و انبوه.
همه، همگي

پتي : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2)
برهنه، لخت

پتيل ائدمك : تورکجه فارسجا - قشقایی

: لغو كردن، كنسل كردن. (فا)

پتَل پورت : تورکجه فارسجا - قشقایی

: در اصل محرّف كلمة «پترسبورگ» (لنينگراد) است كه دوّمين شهر بزرگ شوروي محسوب مي‌گردد و اصطلاحاً به معني راه دور به كار مي‌رود

پودان : تورکجه فارسجا - قشقایی

: جاي چاشني تفنگهاي باروتي، محلّ چخماق. (اصل كلمه پودغان بوده)