Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا - قشقایی

تورکجه فارسجا - قشقایی
ريشْك : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1)
نخ، بند، رسن

ريوه : تورکجه فارسجا - قشقایی

: چين و شكن، برآمدگي و فرو رفتگي. ريوه-ريوه (rivә-rivә)
برآمدگيها و فرو رفتگيهاي متوالي، پرچين و شكن

ريخت : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
ريخت، شكل، قيافه.
نا منظّم، ژوليده و در هم. ريخته (rixtә)
در هم ريخته، آشفته

ريز : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
ريز، خرد و كوچك.
سنگريزه، شن. (← رئز) ريزال (rizal) = ريزلاق (rizlaq) = ريزلَنگ (rizlәng)
ريگزار، شن‌زار. ريزَنگ (rizәng)
سنگ كوچك، شن. ريزه (rizә)
ريز، كوچك

ركّه : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1)
نام طايفه‌اي از ايل دره‌شوري

ركّه : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2)
لاغر.
ژوليده و در هم ريخته

ركّه : تورکجه فارسجا - قشقایی

(3)
متلك، سخن طعنه آميز. ركّه‌چي (rәkkәçi)
متلك گو، هجويه سرا.
نقّاد، انتقاد كننده

رمه : تورکجه فارسجا - قشقایی

: گلة اسب. رمه‌بان (rәmәban) = رمه‌چي (rәmәçi)
رمه بان، نگهبان گلة اسب

رمه‌ليك : تورکجه فارسجا - قشقایی

: نوعي از انواع درخت سدر

رنه : تورکجه فارسجا - قشقایی

= رهنه (rәhnә)
شخم كردن زمين بكر، شخم زدن قبل از كاشت براي از بين بردن چمن و علفهاي زمين مزروعي

رنج : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
رنج، درد، مرض.
از اصوات تنفّر و تنبيه. رنجلي (rәncli)
دردمند، بيمار، مريض

رنگ : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
رنگ، لون.
مجازاً به معني حيله، مكر، فريب. رنگ آچماق (rәng açmaq)
پر رنگ تر شدن.
شاداب و سر حال شدن. رنگ اوچماق (rәng uçmaq)
زرد شدن چهره، رنگ باختن به خاطر ترس يا بيماري. رنگ ائدمك (rәng edmәk)
رنگ كردن، رنگرزي كردن.
فريب دادن، حيله به كار بردن. رنگرئز (rәngrez)
رنگرز، آنكه پارچه يا نخ و غيره را رنگ كند. رنگسيز (rәngsiz)
بي رنگ، كم رنگ. رنگ قاچماق (rәng qaçmaq)
پريدن رنگ صورت. رنگلي (rәngli)
رنگين، ملوّن. رنگين (rәgin)
رنگين، رنگارنگ. رنگينَك (rәnginәk)
نام غذايي مركّب از آرد، روغن و خرما

ارنَكي : تورکجه فارسجا - قشقایی

: الگوي تمسخر. ( ← اؤرنك)

روْگاه : تورکجه فارسجا - قشقایی

: رها كردن بزغاله‌ها و برّه‌ها به پاي مادرانشان. (← ريگاه)

روْها : تورکجه فارسجا - قشقایی

: افق كوه. (← روح، روحا و روخ)

روْنج : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
در لغت به معني نوك تيز است.
نام كوهي با قلّه نوك تيز در شمال اردكان فارس. روْنـْجوك (roncuk)
نوعي كاردك كه معمولاً براي كندن پوست درخت بلوط استفاده مي‌شد.
مجازاً به معني آدم لاغر و باريك اندام

روْنـْگ : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
ساده، روان.
پيچ هرز شده

روْش : تورکجه فارسجا - قشقایی

: روشن، بينا. (مقابل كور) (← روش، روشْت) روْشان (roşan)
روشن، درخشان

روْو : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
راه، صراط.
راه و روش.
روان، جاري.
مايع، رقيق.
در حال حركت.
بار، مرتبه.
هر بار، هر لحظه، پشت سر هم.
رديف، مرتّب. روْوا (rova)
روا، راه و روش صحيح، شايسته.
وسيله‌اي كه با آن مايعات را هم زنند، آبگردان. (هـونـوگان) روْواج (rovac)
رواج، راه اندازي كار. روْواج وئرمك (rovac vermәk)
اقدام كردن، كاري را راه انداختن.
رواج دادن، دستور دادن. روْوا خاه (rova xah)
روا خواه، راضي، مايل.
پشتيبان، ياور. روْوا خاهليق (rova xahlıq)
روا خواهي، رضايت. روْوا دوشمك (rova düşmәk)
به راه افتادن، حركت كردن.
رواج يافتن، راه افتادن كار. روْوال (roval)
روال، مرام، شيوه. روْوان (rovan)
روان، جاري.
روان، جان. (در تركي قديم به معني باد و نسيم بوده است.) روْو باغلاماق (rov bağlamaq)
در كمينگاه نشستن و راه را بستن. روْو توتماق (rov tutmaq)
راه افتادن و انجام گرفتن كار. روْودار (rovdar)
پشت سر هم. روْوگاه (rovgah) = روْوگَه (rovgәh)
راه، محل عبور و مرور. روْوگير (rovgir)
رونق، كار در حال انجام.
در حال حركت، عازم. روْووش (rovuş) = روْووشْت (rovuşt)
روش، رفتار، مرام

روْوگاه : تورکجه فارسجا - قشقایی

: پوست ميوة چالي يا بادام كوهي

روْزو : تورکجه فارسجا - قشقایی

= روْزی (rozı)
(ف) روزي، نصيب، نعمت خدادادي

ارپه : تورکجه فارسجا - قشقایی

: جو. (بول وئردي) ( ← آرپا)

رپّ-و-رپ : تورکجه فارسجا - قشقایی

: صداي حركت پاي اسب يا انسان

عرَق : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1)
عرق، آب بدن.
عرق، از مواد الكلي. عرق ائدمك (әrәq edmәk)
عرق كردن به خاطر كار زياد يا خجالت و شرم. عرقچين (әrәq çin) = عرقگير (әrәqgir)
نمد زير زين، جل زيرين چارپايان. عرقلي (әrәqli)
آلوده به عرق، مرطوب و نمناك

عرَق : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2)
نام كشور عراق.
عراق عجم كه شامل مناطقي از استان اصفهان، يزد، اراك و … به شمار مي‌رود. عرقي (әrәqi)
نام نژادي از گوسفندان عراق عجم كه نسبت به ساير گوسفندان كوچكتراست.
ريز اندام، كوچولو