تورکجه فارسجا - قشقایی
تـوت : تورکجه فارسجا - قشقایی
(1)
دود، دوده، بخار غليظ.
دخانيات. تـوت اوستونده (tüt üstündә)
فوري، سريع، مثل دود و هوا حركت كردن. تـوت اوْلماق (tüt olmaq)
دود شدن و به آسمان رفتن، نابود شدن و از بين رفتن. تـوت-قانقا (tüt-qanqa) = تـوت-قانقال (tüt-qanqal)
دود، دود آتش در حال سوخت. تـوتَك (tütәk)
ني لبك، ني كوچك، وسيلة دميدن هوا. تـوت گؤزه گئدمك (tüt gözә gedmәk)
دود به چشم رفتن.
انتقام ديدن، قصاص پس دادن. تـوتلوك آغاجى (tütlük ağacı)
چوب تري كه با كرز دادن و با استفاده از دود آن مشك دوغ را دباغي ميكنند. تـوتمَك (tütmәk)
سوختن و دود برخاستن، بلند شدن و به هوا رفتن دود. تـوتـوزدورمَك (tütüzdürmәk)
كرز دادن، دود دادن، سوزاندن. تـوتـوزدورمه (tütüzdürmә)
عمل دود و كرز دادن. تـوتوک (tütük)
دود، سوخته شدة هر چيز.
پيچ تنة درخت، بند تنة ساقه كه در هنگام سوختن دود از منفذ آن خارج ميشود. تـوتون (tütün)
توتون.
دود. تـوتـونچـو (tütünçü)
توتونچي، توتونكار، تنباكو كار. تـوتـونَن (tütünәn)
همراه با دود يا هواي مه آلود.
فوري، به سرعت
تـوتييه : تورکجه فارسجا - قشقایی
:
توتيا، اكسير.
هر چيز كمياب. (ريشة كلمه «توتا» از مصدر «توتماق» (گرفتن) است و به معني آنچه كه بايستي ضبط و گرفته شود.)
توتو : تورکجه فارسجا - قشقایی
: طوطي. (از تكرار صداي
تو، تو، تو… به وجود آمده.) توتوله قوش (tutulә quş)
نام نقشي در گليم
توخار : تورکجه فارسجا - قشقایی
: سر و صدايي كه از بر خورد باد با خار گياهان و بوتهها ايجاد شود، سر و صداي خفيف. توخار كسمك (tuxar kәsmәk)
سر و صداي خفيف را از بين بردن، پاورچين پاورچين رفتن
تهوه : تورکجه فارسجا - قشقایی
(1)
شتر. (← دهوه)
تهوه : تورکجه فارسجا - قشقایی
(2)
رديف، رج قالي.
نام نقشي در قالي و گليم. (← تب، تبه) تهوه جوغا (tәvә cuğa) = تهوه جيغا (tәvә cığa)
از انواع نقشهاي قالي و گليم. تهوهنه (tәvәnә)
سوزن بزرگ. (← تب، تبَنه)
توابِع : تورکجه فارسجا - قشقایی
: نام طايفهاي از ايل فارسيمدان (ايمور). (← توْوا)
توال : تورکجه فارسجا - قشقایی
: گله، گروه، گلّة كوچكي از بز و ميش وحشي
توان : تورکجه فارسجا - قشقایی
:
توانايي، قدرت.
مال و ثروت.
طاقت، تاب و توان. تواناليق (tәvanalıq)
توانايي، قدرت
طهوله : تورکجه فارسجا - قشقایی
: طويله
توَلَّلي : تورکجه فارسجا - قشقایی
: نام طايفهاي از ايلات شش بلوكي، فارسيمدان و عملة قشقايي
تخچه : تورکجه فارسجا - قشقایی
: (مخفّف طاقچه) به معني طاقچه
تخت : تورکجه فارسجا - قشقایی
:
تخت، تخته.
تختخواب.
تمام و كامل.
اريكه، تخت سلطنتي.
وضعيّت خوب، شاداب و سر حال.
جاي صاف و مسطّح.
كف كفش، ته كفش. تخته (tәxtә)
تختة چوبي و امثال آن.
تخته سنگ پهن.
مجازاً به معني ريشة گردن، بن گردن. بوينو تخته سي. (ريشة گردنش) تخته ائتمَك (tәxtә edmәk)
تعطيل كردن. تخته نرد (tәxtә nәrd)
آلت مخصوص بازي نرد
تهي : تورکجه فارسجا - قشقایی
:
قرارداد.
كامل، خالص و ناب. (اين كلمه ربطي به «طي» عربي ندارد. ← تئي) تهي-بهي (tәy-bәy)
فروش كامل، قطعي كردن معامله، قرارداد بستن
تهيهره : تورکجه فارسجا - قشقایی
: (ع) طيّاره، هواپيما
تهيهر : تورکجه فارسجا - قشقایی
:
دقيق، درست. (اصل كلمه در تركي قديم به صورتهاي «تگر»، «تهيهر» و «تيگير» به معني وسط دايره يا چرخ است و «دگيرمان» (آسياب) از همين ريشه است.) تير تهيهر داشينگ اوْرتاسينا دهيدي. (تير دقيقاً به وسط سنگ اصابت كرد.)
زينت، تزيين و آرايش.
معيار، سنجش دقيق. قاپانينگ تهيهريني اله گتيرينگ. (معيار ترازو را به دست آوريد.) تهيهر ائدمَك (tәyәr edmәk) = تهيهر وئرمَك (tәyәr vermәk)
زينت دادن، تزيين كردن
تز : تورکجه فارسجا - قشقایی
: فضلة حيوان. تزَك (tәzәk)
فضلة حيوانات حرام گوشت. تزَكلهمك (tәzәklәmәk) = تزلهمك (tәzlәmәk)
فضله انداختن حيوان. تزه (tәzә)
فضلة حيوان حرام گوشت كه معمولاً تا مدّتها تازه به نظر ميرسد.
تازه، نو، جديد
اوج : تورکجه فارسجا - قشقایی
: ابتدا يا انتهاي هر چيز بلند مانند طناب، قلّة كوه و … (← اوج) اوجا (uca)
بلند، بالا. اوجا بوْيلو (uca boylu)
بلند قامت، بلند بالا، بلند قد. اوجا داغلار (uca dağlar)
كوههاي بلند.
نام آهنگي از آهنگهاي موسيقي. اوجادان (ucadan)
از بلندي، از بالا.
با آهنگ و صداي بلند. اوجاوشماق (ucalaşmaq) = اوجالانماق (ucalanmaq)
بلند تر و بالا تر رفتن، اوج گرفتن. اوجالْتْماق (ucaltmaq)
بالا بردن، بلند كردن.
رتبه دادن، ترفيع دادن. اوجالماق (ucalmaq)
بلند شدن، دراز شدن. اوجاليق (ucalıq)
بلندي، ارتفاع، بالا و بلند بودن.
تل، تپّه، بلندي. اوجالين-آلچاقليق (ucalın-alçaqlıq) = اوجالين-آلچاقلين (ucalın-alçaqlın)
پر نشيب و فراز
اوچ : تورکجه فارسجا - قشقایی
:
فعل امر از مصدر «اوچماق» (پرواز كردن)
در تركي قديم به معاني «بيهوش شو» و «بهشت» (پرواز روح) اوچا-اوچا (uça-uça)
پرواز كنان. اوچار (uçar) = اوچاغان (uçağan) = اوچان (uçan)
سريع، چابك، به سرعت حركت كننده.
هرچه در هوا پرواز كند. اوچراماق (uçramaq) = اوچوراماق (uçuramaq)
به سرعت به هم رسيدن، ملاقات كردن، دچار شدن. اوچقون (uçqun)
سريع، چابك، تند و تيز. اوچقونماق (uçqunmaq)
بيهوش شدن به خاطرخنده يا گرية زياد، پس افتادن نفس. غش كردن، پريده شدن رنگ صورت. اوچماق (uçmaq)
پريدن، پرواز كردن.
پرتاب شدن، سقوط كردن.
با سرعت تمام دويدن.
شكستن و خرد شدن لبة چيزي. ديشي بالي اوچموش. (قسمتي از دندانش شكسته.)
رنگ باختن.
فرّار شدن گاز وامثال آن.
لرزيدن و متشنّج شدن. اوچورتماق (uçurtmaq)
پراندن، پرانيدن.
مجازاً به معني دروغ گفتن و لاف زدن. اوچوروق (uçuruq) = اوچوروم (uçurum)
پرتگاه. اوچوروماق (uçurumaq)
لرزيدن، متشنّج شدن. (بيات) اوچوشماق (uçuşmaq)
دسته جمعي پريدن. اوچوق (uçuq)
رنگ باخته، رنگ پريده.
تبخال، تاول. اوچوقلاما (uçuqlama)
تبخال، تاول. اوچوقلاماق (uçuqlamaq)
تبخال زدن. اوچولماق (uçulmaq)
پرت شدن.
پرواز داده شدن
اوج : تورکجه فارسجا - قشقایی
:
ابتدا يا انتهاي رشته، نوك و سر هر چيز.
بالا، طرف بالا، قلّه.
لبه، مرز.
طرف، سو. (بير اوجو
يك طرفش) (← ايج) اوجسوز (ücsüz)
بي انتها، بي پايان. اوجَشمك (ücәşmәk)
بلند شدن، بالا رفتن.
بلند شدن سر و صدا، با هم دعوا و نزاع كردن. سسلري اوجَشميش
(سر و صدايشان بلند شده.)
در هم گير كردن نوك دو رشته يا نخ. ايپلري نـوكّـو بير بيرينن اوجشميش. (نوك نخهايشان در هم گير كرده.) (بين آنها اختلافي رخ داده است.)
با هم مسابقه گذاشتن. (← ايج و اؤجشمك) اوجَلمك (ücәlmәk)
بلند شدن. اوجلو (üclü)
دنباله دار، دراز، نوك دار. اوجه (ücә)
بلند، بالا، جايگاه برتر. اوجهليك (ücәlik)
بلندي، ارتفاع، قلّة كوه. اوجهه (üc hә)
صوتي است جهت برخيزاندن شتر از جاي خود
اوچ : تورکجه فارسجا - قشقایی
(2)
فعل امر از مصدر «اوچمك» (پرواز كردن.) اوچَر-قچر (üçәr-qәçәr)
با عجله و شتاب.
نام نوعي بازي از بازيهاي دسته جمعي كودكان. اوچمك (üçmәk)
پرواز كردن، پريدن.
پرتاب شدن، از بلندي سقوط كردن.
لرزيدن.
پريدن وشكستن لبة چيزي. اوچَن (üçәn)
پرواز كننده، پرنده.
آنكه از پرتگاه افتاده.
فرّار، پرنده. اوچه-اوچه (üçә-üçә)
پرواز كنان، درحال پرواز. اوچورْتْمك (üçürtmәk)
پرواز دادن، پراندن.
مجازاً دروغ گفتن و لاف زدن.
از پرتگاه پرتاب كردن. اوچورهمك (üçürәmәk)
بهسرعت به هم رسيدن، موقّتاً ملاقات كردن. اوچوروگ (üçürü) = اوچوروم (üçürüm)
پرتگاه، سرازيري تند و شيبدار. اوچوش (üçüş)
پرواز، پريدن. اوچوشدورمك (üçüşdürmәk)
به صورت دسته جمعي پرواز دادن، با هم به پرواز واداشتن. اوچوشمك (üçüşmәk)
با هم پرواز كردن. اوچوگ– اوچوگ (üçüg-üçüg)
لرزان، متشنّج، در حال لرزش. اوچولمك (üçülmәk)
به پرواز در آمدن، پرانده شدن. اوچوم (üçüm)
راه و روش پريدن، پرش.
پرتگاه. اوچونتو (üçüntü)
پرتگاه
اوچ : تورکجه فارسجا - قشقایی
(1)
سه، عدد
اوچ باسما (üç basma)
نوعي رقص كه در هنگام رقصيدن پاها سه بار به جلو حركت ميكند و يك بار به عقب بر ميگردد. اوچ قيچلي (üç qıçlı)
سه پايه. اوچ گوْودال (üç govdal)
از بازيهاي دسته جمعي كودكان. اوچلَمه (üçlәmә)
سه تايي، نوعي طناب كه از سه قسم رشته بافته ميشود. اوچوم (üçüm)
سوّم، سوّمين. اوچومكو (üçümkü)
سوّمين. اوچ يانلى (üç yanlı)
سه نفره، سه طرفه
اوچون : تورکجه فارسجا - قشقایی
: براي، به خاطر، به دليل
اود : تورکجه فارسجا - قشقایی
: فعل امر از مصدر «اودماق» (بلعيدن) (← اوت1) اوددورماق (uddurmaq)
بلعاندن. اودغونماق (udğunmaq)
حالتي كه لقمه در گلو گير كند. اودماق (udmaq)
بلعيدن.
در قمار بردن
عودّه : تورکجه فارسجا - قشقایی
: (ع) عهده، مسئوليّت. عودّهدن گلمك (uddәdәn gәlmәk)
از عهده بر آمدن، چاره جويي كردن
- Azerbaijani
- Azerbaijani To Azerbaijani
- Azerbaijani To English
- Azerbaijani To Persian(Farsi)
- Turkish
- Turkish To Turkish
- Turkish To English
- Turkish To Germany
- Turkish To French
- English
- English To Azerbaijani
- English To Turkish
- Germany
- Germany To Turkish
- French
- French To Turkish
- تورکجه
- تورکجه To Persian(Farsi)
- تورکجه To تورکجه
- Persian(Farsi)
- Persian(Farsi) To Azerbaijani