Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا - قشقایی

تورکجه فارسجا - قشقایی
چير : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2)
چيره، غالب. چيره‌ك (çirәk) = چيره‌گ (çirәg)
چيره، غالب.
لوس و ننر

چير : تورکجه فارسجا - قشقایی

)3)
نا گوار، نا خوشايند. (← چي2) چيره‌مك (çirәmәk) =

چير : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1) = چيرّ (çırr)
فعل امر از مصدر «چيرماق» (فشردن پستان جهت دوشيدن شير.)
صداي چرچر، صداي شرشر.
جيغ و داد،‌ عمل بهانه‌گيري و گريه كردن كودك. چيرّ اوْلْماق (çırr olmaq)
گريه كردن و بهانه آوردن كودك. چير-چيرّى (çır-çırrı)
بچّة بهانه گير. چورماق (çırmaq)
دوشيدن شير از پستان.
باعث فرياد كشيدن كسي شدن، فرياد كسي را برآوردن. چيرّه (çırrә)
داد و فرياد، سر و صدا. چيرّه چكمك (çırrә çәkmәk)
فرياد كشيدن، سر و صدا ايجاد كردن. چيرّه-وَه (çırrә-vәh)
داد و فرياد، جيغ و داد. چيريق (çırıq) = چيريق-چيريق (çırıq-çırıq)
شِرِق شِرِق، صداي شكستن استخوان، چوب و امثال آنها. چيرّيلاماق (çırrılamaq)
فرياد كشيدن، جيغ كشيدن. چيرّيم (çırrım) = چيرّينتى (çırrıntı)
مقدار شيري كه با يك بار فشردن پستان دوشيده شود

چير : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2)
از پيشوندهاي كمياب كه در ابتداي بعضي كلمات مي‌آيد مانند
چير-چؤپ
خس و خاشاك. چير-چيقّين
خرده ريز، اسباب و لوازم كم بها

چيراق : تورکجه فارسجا - قشقایی

: چراغ. چيراق تيريك (çıraq tirik)
چراغ توري. چيراقپا (çıraqpa)
اصطلاحي است براي نشان دادن عمل شتاب آلود، دستپاچه شدن و با پا چراغ را انداختن و خاموش كردن. چيراقدان (çıraqdan)
چراغدان، محل قرار گرفتن چراغ.
گودي استخوان ران (خاصره)

جيرْبي : تورکجه فارسجا - قشقایی

: خارپشت

جيرْبى : تورکجه فارسجا - قشقایی

: خارپشت. جيربي باش (cırbı baş)
كسي كه موهاي سرش آشفته باشد

جيريب : تورکجه فارسجا - قشقایی

: جريب، هكتار، 10000 متر مربّع. جيريب وورماق (cirib vurmaq)
گريز زدن، جيم شدن

چيريك : تورکجه فارسجا - قشقایی

: چريك، مبارز. (← چئر، چئريك)

جيريم : تورکجه فارسجا - قشقایی

: ازدحام، محل جمع شدن، توقّفگاه. جيريمه (cirimә)
گنجايش، ظرفيّت

جيريت : تورکجه فارسجا - قشقایی

= جيريد (cirid)
چوب بلند، چوبدستي بلند و ستبر. (← جيد، جيدير)
نوعي مسابقة اسب سواري كه سواركاران در هنگام تاخت خم مي‌شدند و چوبدستي خود را در جلو دستهاي اسب رها مي‌كردند؛ بعد از برخورد به زانو يا سُم اسب چوبدستي بالا مي‌پريد و آن را مي‌قاپيدند

چيريخْمَك : تورکجه فارسجا - قشقایی

: اشتباه كردن

چيرْك : تورکجه فارسجا - قشقایی

: چرك، كثافت. (← چيرْك) چيركلَنمَك (çirklәnmәk)
چركين شدن. چيركلي (çirkli)
چركين، كثيف.
زخمي كه داراي عفونت باشد. چيركوْو (çirkov)
آب چركين و كثيف. چيركين (çirkin)
چركين، كثيف.
زشت و بد قيافه

چيرْك : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
چرك، كثافت، عرق خشك شدة بدن.
عفونت، تورّم بدن.
زشت، ناپسند. چيركاب (çırkab)
آب چركين، آب آلوده به چرك و كثافات. چيرْك اوْلماق (çırk olmaq)
چركين شدن، كثيف شدن.
متنفّر شدن. چيركلانماق (çırklanmaq)
چركين و كثيف شدن. چيركلـی (çırklı)
چركين، كثيف. چيرك-و-چوْوال (çırk-o-çoval)
چرك و كثافت، چرك و بوي گند

جيرْم : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
زنگ آهن، زنگار.
كثافت، آلودگي، جرم. جيرميق (cırmıq)
دمل، غدّة چركين، لكة چركين

چيرنيق : تورکجه فارسجا - قشقایی

: ناخن، وسيلة خراشيدن و خاراندن. (← چيرت، چيرتنيق)

چيره‌نْمَك : تورکجه فارسجا - قشقایی

: متنفّر شدن

چيرْپ : تورکجه فارسجا - قشقایی

: بن مصدر چيرْپْمَك (كوبيدن) (← چارپ و چيرْپ) چيرپَك (çirpәk)
قنداق كودك، پارچه‌اي كه نوزاد را در آن بپيچانند. (به اعتبار اينكه پارچة قنداق دائم شسته و تكانده مي‌شد.) چيرْپْمَك (çirpmәk)
كوبيدن.
ربودن و در رفتن.
شستن و تكاندن لباس تر براي بهتر خشك شدن.
عمل ضرب (رياضي) را انجام دادن. چيرپه (çirpә)= چيرپَك (çirpәk) = چيرپي (çirpi)
چوبدستي نسبتاً بلندي كه براي كوبيدن و زدن پشم يا مو از آن استفاده مي‌كنند

چيرْپ : تورکجه فارسجا - قشقایی

: فعل امر از مصدر «چيرْپْماق» (كوبيدن) (← چارپ) چيرْپْديرماق (çırpdırmaq)
كوباندن، به وسيلة ديگري كوبيدن و زدن، ضربه را وارد كردن.
به وسيلة ديگري پشم زني كردن. چيرْپْماق (çırpmaq)
زدن، كوبيدن، ضربه وارد كردن.
دزديدن، به سرقت بردن.
چوب زدن براي پشم زني يا گردگيري. چيرْپى (çırpı)
وسيلة ضربه زدن، چوبدستي بلند و باريك كه براي پشم زني يا مو زني به كار مي‌رفت.
خار آغل، ديوارة چوبي آغل حيوانات. چيرْپيشماق (çırpışmaq)
با هم دعوا كردن.
آماده شدن، به هيجان آمدن.
تقلّا كردن، فعاليت كردن. چيرْپيلْماق (çırpılmaq)
زده شدن، كوبيده شدن.
پشم زني، گردگيري.
دزديده شدن، به سرقت رفتن. چيرپينتي (çırpıntı)
چوبدستي مخصوص جهت پشم‌زني يا مو زني.
ضربان، زدن. چيرْپينماق (çırpınmaq)
آماده شدن براي انجام كاري.
تلاش و تقلّا كردن.
دُم جنباندن لوك مست در هنگام مستي

جيرْق : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
چابك، سريع، تند و تيز.
شاداب و سرحال.
آسمان صاف و بدون ابر. (← جيق1)

جيرْت : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
اصطلاحي است در قاب بازي كه معمولاً با ضربة انگشت انجام مي‌گيرد.
با فشار جهيدن و بيرون زدن مايع از ظرف.
صداي شكستن چوب خشك. (← جير) جيرْت قوْز (cırt qoz)
آنكه انديشة غير معقول دارد، سبك، ناشي

چيرْت : تورکجه فارسجا - قشقایی

: ضربه (← چيرْت) چيرتَك (çirtәk)
تلنگر. چيرْتْمَك (çirtmәk)
بستن چشم.
خراش دان. چيرتيك (çirtik)
خراشيدگي.
تلنگر.
نام بوته‌اي كوچك و خاردار با گلهاي زرد رنگ

چيرْت : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
صداي ضربة خفيف.
تلنگر، ضربة مخصوص در قاب بازي كه قاب بين انگشتان شست و شهادت قرار مي‌گيرد و با ضربتي مخصوص پرتاب مي‌شود.
سخن نسنجيده، ياوه، چرت و پرت.
فعل امر از مصدر چيرْتْماق (خط كشيدن، خراش دادن) چيرتارماق (çırtarmaq)
جوانه زدن گياه از زمين.
خراشيده شدن، ترك برداشتن.
تغذية حيوانات از علف تازه روييده. چيرتاناق (çırtanaq)
جوانه.
غذاي كم، جاي كم علف براي چريدن حيوانات. چيرْتْلاماق (çırtlamaq)
تركيدن، منفجر شدن.
بيرون زدن چشم از حدقه. چيرْتماق (çırtmaq)
خراش دادن، زخم سطحي ايجاد كردن.
جوانه زدن، روييدن گياه از زمين.
خط كشيدن.
حجامت كردن.
تيغ زدن خورشيد، طلوع آفتاب. چيرتْنيق (çırtnıq) = چيرنيق (çırnıq)
وسيلة خراش دادن، ناخن. چيرْت-و-پيرْت (çırt-o-pırt)
چرت و پرت، ياوه.
خرت و پرت، لوازم نا مرغوب. چيرْتيق (çırtıq)
جاي زخم، محل خراشيدگي.
تلنگر، ضربه‌اي كه با انگشت بر كسي يا چيزي زنند. چيرْتيلْماق (çırtılmaq)
خراشيده شدن، ترك برداشتن.
جوانه زدن گياه از زمين.
طلوع كردن آفتاب

چيس : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
صداي در رفتن باد لاستيك، باد معده و امثال آن.
صداي نا خوشايند و نفرت انگيز. چيسّ ائدمك (çıss edmәk)
جفتگيري كردن خروس با مرغ. چيسّيلاماق (çıssılamaq)
صداي باد معده و امثال آن به گوش رسيدن

چيسكه‌مك : تورکجه فارسجا - قشقایی

= چيسكه‌له‌مك (çiskәlәmәk)
بيزار و متنفّر شدن. (ريشة كلمه از «چي2» (ناگوار) است. ← چي2) چيسكيرمك (çiskirmәk)
سوت كشيدن قوچ وحشي در زمان ترس و ناراحتي. چيسگين (çisgin)
هواي توفاني و برف و بوران