تورکجه فارسجا
آشونماق : تورکجه فارسجا
مص.سبقت گرفتن
آشوو : تورکجه فارسجا
مص.قد.خوردن
آشی : تورکجه فارسجا
ا.مایة دباغی. واکسن. آهار. مایعی که برای دباغت کردن پوست حیوانات به کار برند
آشی پیشمک : تورکجه فارسجا
اص.تمام شدن کار کسی. تکمیل شدن توطئه بر علیه کسی
آشی داشی : تورکجه فارسجا
ا.مر.معدن سنگ آشی
آشی سیز : تورکجه فارسجا
ص.مر.پوستی که به آن آشی نزدهاند
آشیب داشماق : تورکجه فارسجا
مص.لبریز شدن. از خشم منفجر شدن
آشی بوْیاسی : تورکجه فارسجا
ا.مر.رنگ آجری. خاک دارای رنگ قرمز و یا زرد
آشیت : تورکجه فارسجا
ا.راه. گذرگاه. گذر. گردنه. جایی که گذشتن از آن ضروری است
آشیتماق : تورکجه فارسجا
مص.گذراندن
آشیج : تورکجه فارسجا
ا.قابلمة آش. ظرف آش
آشیجی : تورکجه فارسجا
ص.عبور کننده. سرنگون شونده
آشیچی : تورکجه فارسجا
ا.آبله کوب. تزریق کننده
آشیراجاق : تورکجه فارسجا
ا.مکان. محل
آشیرتماق : تورکجه فارسجا
مص.گذراندن. عبور دادن. پراندن
آشیرتی : تورکجه فارسجا
ا.اختلاس. اسراف
آشیرتیجی : تورکجه فارسجا
مص.اختلاس کننده
آشیرما : تورکجه فارسجا
ا.بندشلوار. حمایل. زین و برگ. یراق اسب. نمد زین. نوعی غذا با برنج. شال گردن. تیرهای چوبی سرتاسری در سقف خانه. کلون در. نام نوعی کشتی محلی که در خوی انجام میشود. کشتی گیران با نرمشی که همراه با نواختن ساز و دهل است، کار خود را شروع میکنند. پس از نرمش، کشتی شروع میشود. برنده فردی است که بتواند کمر حریف را گرفته او را بلند کند و بر زمین زند. ظرف آب مسی. قابلمة مسی. به صورت آشرمه، آترمه و آردم به معنی زین و برگ اسب وارد زبان فارسی شده است
آشیرما آتش : تورکجه فارسجا
ا.آتش بازدارنده. آتش تهیه
آشیرماجی : تورکجه فارسجا
ص.کسی که مال دیگری را تصاحب میکند
آشیرماق : تورکجه فارسجا
مص.گذشتن. انداختن. پریدن از جای بلند. صاحب شدن مال کسی. کشتن. تندتند خوردن. واژگون کردن. چپه کردن. برگرداندن. زمین زدن. از پا درآوردن. بالا انداختن. خوردن. با حرص خوردن. بلعیدن. پایین دادن غذا. گذرانیدن. گذر دادن. عبور دادن. رد کردن. پراندن. پرانیدن از مانع. پرت کردن از مانع. باز کردن بار از پشت چهارپا و به زمین انداختن. روبراه کردن کارها. راه انداختن کاری. حل مشکل
آشیرما قاتار : تورکجه فارسجا
ا.مر.قطار فشنگ که از روی دست راست به زیر پهلوی چپ میرسانند
آشیرما قاییش : تورکجه فارسجا
ا.مر.تسمه
آشیری : تورکجه فارسجا
ص.ق. سراسر. تندور. عجول. مفرط. زیادت. فزون. افراطی. یک روز در میان. ماوراء. سراسر
آشیریجی : تورکجه فارسجا
ا.اندازنده. پرتاب کننده. افراط کار
- Azerbaijani
- Azerbaijani To Azerbaijani
- Azerbaijani To English
- Azerbaijani To Persian(Farsi)
- Turkish
- Turkish To Turkish
- Turkish To English
- Turkish To Germany
- Turkish To French
- English
- English To Azerbaijani
- English To Turkish
- Germany
- Germany To Turkish
- French
- French To Turkish
- تورکجه
- تورکجه To Persian(Farsi)
- تورکجه To تورکجه
- Persian(Farsi)
- Persian(Farsi) To Azerbaijani