Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
آت توْنو : تورکجه فارسجا

قد.برگستوان. زره و روپوش مخصوصی که در قدیم هنگام جنگ برتن می‌کردند یا روی اسب می‎انداختند

آتجاق : تورکجه فارسجا

ا.تخماق حلّاجی

آتجیل : تورکجه فارسجا

ا.کسی که اسبداری را بسیار دوست دارد. علاقمند به اسب. از تیرة اسب

آت چاپان : تورکجه فارسجا

ا.چابکسوار. تازنده

آت چاپدی : تورکجه فارسجا

ا.مر.مسابقه

آت چاپدیرماق : تورکجه فارسجا

مص.مر.اسب تاختن. در موقعی که عروس را به خانة بخت می‎برند، گروهی از جوانان فامیل داماد، سوار بر اسب در مسیر حرکت آنان و با فاصله اسب می‎تازند که «آت چاپدیرماق» گویند

آت چاپیش : تورکجه فارسجا

ا.اسب دوانی

آت چری : تورکجه فارسجا

ا.مر. نام نوعی بیماری در اسبها. بر چند نوع است: ساری چر، قره چر و
... می‎گویند یکی از اینان کشنده است. معمولاً برای درمان آنها از بیخ گوش حیوان خون گرفته و حیوان را با چوب زمخت کوچکی آرام آرام می‎کوبند و در صورت لزوم، چندین نفر این کار را با شدت انجام می‎دهند. چون می‎گویند در این بیماری، بدن اسب خشک شده و جریان خون متوقف می‎شود. کارهای زیادی برای درمان آن انجام می‎دهند

آت چوقالی : تورکجه فارسجا

قد.← آت چولو

آت چولو : تورکجه فارسجا

ا.مر.رواندازی که بر روی اسب می‎‎اندازند. فرش نقش دار که بر روی اسبهای سواری می‎اندازند

آتچی : تورکجه فارسجا

ا.مر.نگهدارندة اسب. اسب سوار

آت چیبینی : تورکجه فارسجا

ا.مر.← آت میلچگی

آت داماق اوْلماق : تورکجه فارسجا

یک نوع بیماری در اسبان است. مردم معتقدند زمانی که به اسبی گندم و جو نشان دهند ولی نگذارند بخورد، محل اتصال لب حیوان به لثه‎ها زخم شدیدی می‎شود و باد می‎کند که نمی‎تواند بچرد یا بخورد. در این هنگام حیوان ضعیف می‎شود و برای درمانش، آن زخم را با چاقو شکافته و نمک می‎ریزند. این عمل را «آتین داماغین وورماق» می‎گویند

آتداماق : تورکجه فارسجا

مص.← آتلاماق

آت دؤشو : تورکجه فارسجا

ا.مر.پشت اسب

آت دؤشونه قاتماق : تورکجه فارسجا

اص.جلوی اسب انداختن و دواندن

آتدی آغاج : تورکجه فارسجا

ا.نامی دیگر برای بازی وردنه آغاجی. (گویش میانه

آتدیتدیرماق : تورکجه فارسجا

مص.سب.موجب شدن که کسی دیگری را به پرتاب چیزی ترغیب یا وادار کند

آتدی توتدو : تورکجه فارسجا

ا.مر.نام نوعی بازی محلی گروهی که اساس آن بر پرتاب توپ و زدن بازیکنان و دویدن آنهاست

آتدیرا آتدیرا : تورکجه فارسجا

ق.پرتاب کنان

آتدیرقاچ : تورکجه فارسجا

ا.نوعی وسیلة چوبی برای برگرداندن نان روی ساج

آتدیرقان : تورکجه فارسجا

ا.بسیار پرتاب کننده

آتدیرما : تورکجه فارسجا

ا.انداخته شده. پرتاب شده. نام نوعی بازی گروهی محلی که اساس آن بر پریدن بازیکنان از روی بازیکنی است که خم شده و دستها بر زانو نهاده است. همچنین نامی برای بازی اله کلنگ در قره بولاق

آتدیرماق : تورکجه فارسجا

مص.بریدن. ریسیدن. حلّاجی کردن. پراندن. انداختن. بردن. قطع کردن. پینه زدن. دور ریختن. دور ریز کردن

آتدیریجی : تورکجه فارسجا

ا.پرتاب کننده. حلّاج