Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
آتقیلانماق : تورکجه فارسجا

مص.مف.طناب کشی شدن

آتقیلی : تورکجه فارسجا

ص.طناب کشی شده

آتقین : تورکجه فارسجا

ص.اندازنده. حلّاج. تیرانداز

آت کاستاناسی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاشاه بلوط صحرایی. شاه بلوط هندی. شاه بلوط بری. گستنه هندی. شاه بلوط اسبی. Aesculus hippocastanum)

آت گتیرن : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیا← یوْغورت اوتو

آت گؤتو : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیا(تیرة گلسرخ زالزالک. چپ چپی. دال مرال. سیاه لف. شِفت. سیال. قره گیله، یمیشان، قوش یئمیشی و موشمله نیز می‎گویند. درخت کوچکی است از تیرة گل سرخی که دارای گلهای سفید، شاخه‎های خاردار و میوه‎ای شبیه ازگیل ولی کوچکتر و زردرنگ و دارای هستة سخت می‎باشد. در اوایل پاییز می‎رسد

آت گوجو : تورکجه فارسجا

ا.مر.← آت قوه سی

آت گؤزلوگو : تورکجه فارسجا

ا.توری که روی چشمهای اسب می‌اندازند تا آسیب نبینند

آت گونی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیانوعی گون که به صورت پهن در زمین است. نسبت به بقیة گونها، فضای بیشتری را اشغال می‎کند. ریشه‎اش کلفتتر است و سختتر از بقیه از زمین درمی‎آید. چهار پایان از آن استفاده می‎کنند. برای سوخت و حفاظ استفاده می‎شود. گلهای سفید متمایل به زرد دارد که مورد استفادة زنبورها قرار می‎گیرد.(گویش زنوز)

آتلاتماق : تورکجه فارسجا

مص.سب.کسی را مجبور به سوار شدن کردن. جهاندن. رد نمودن. عبور دادن

آتلادیلماق : تورکجه فارسجا

مص.مف.جهانده شدن. عبور داده شدن

آتلار گونو : تورکجه فارسجا

ا.مر.سه شنبه. روز اسبها. در گویش بلغاری مرسوم است

آتلاز : تورکجه فارسجا

ا.[عر.اطلس] نوعی پارچة ابریشمی. پارچة ابریشمی‌ پرزدار. با همین تلفظ و معنا وارد زبان روسی شده است

آتلاشان : تورکجه فارسجا

ا.تحریک شده

آتلاشدیتدیرماق : تورکجه فارسجا

مص.سب.موجب شدن که کسی دیگری را برانگیزاند

آتلاشدیرماق : تورکجه فارسجا

مص.انگیزاندن

آتلاشدیریجی : تورکجه فارسجا

ا.تحریک کننده

آتلاشماق : تورکجه فارسجا

مص.بالغ شدن کرّه اسب. مسابقه دادن با اسب. برانگیختن

آتلاغان : تورکجه فارسجا

ص.همواره پرش کننده

آتلاما : تورکجه فارسجا

ا.ماست رقیق شده با آب. دوغ. آبدوغ. سواری. سوارکاری. عبور. جهش

آتلاماج : تورکجه فارسجا

ا.پل کوچک چوبی

آتلاما داشی : تورکجه فارسجا

ا.مر.سنگی که در میانة رودخانه اندازند و به وسیلة آن از روی رود عبور کنند. به پله برقی نیز گفته می‎شود

آتلاماق : تورکجه فارسجا

مص.گذشتن. عبور کردن. رد شدن. جهیدن. پریدن

آتلان آتلان : تورکجه فارسجا

اص.فرمانی نظامی ‌به معنی سوار شو

آتلانباج : تورکجه فارسجا

ا.مر.جفتک چهارکش. پشتک وارو. نوعی بازی کودکان که در آن عدّه‎ای از آنها در حالی که دست به زانو خم شده‎اند، صف می‎کشند و به ترتیب از روی هم می‎پرند