Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
آتما سوز : تورکجه فارسجا

ا.مر.کنایه. متلک

آتماق : تورکجه فارسجا

مص.انداختن چیزی به دور یا نزدیک. چیزی را از جای بلند پرت کردن. موکول کردن. به تأخیر انداختن. افشاندن. تخم پاشیدن. دروغ پرداختن. نوشیدن. بالا انداختن. رنگ پریدن. پنبه زدن. شکافتن درز. دست دراز کردن. به جای گود انداختن. پرتاب کردن. ترک کردن. رد کردن. تیر انداختن. زدن. پوشاندن. افشاندن. پریدن دوخت لباس. تپیدن. انتشار دادن (مقاله). دراز کردن

آتمالی : تورکجه فارسجا

ص.فراموش کردنی. انداختنی

آتمان : تورکجه فارسجا

ص.(آدمان مشهور. نامدار. پرتاب کننده

آتمیش : تورکجه فارسجا

عد. ← آلتمیش

آتمیق : تورکجه فارسجا

ا.اسپرم. منی

آت میلچگی : تورکجه فارسجا

ا.مر.جاننوعی حشره که خون اسبها را می‎مکد. خرمگس. مگسی خاکستری رنگ و کمی‌ پهن تر از مگس معمولی که معمولاً زیر دم و شکم و پستان اسب، الاغ، قاطر و حتی گاوها جمع می‎شود. خیلی سمج بوده طوری که اگر روی انسان بنشیند، راندنش سخت می‎باشد و اگر زیر موی سر مخفی شود، به راحتی نمی‎توان راند

آت میندی : تورکجه فارسجا

ا.مر.سوارکاری. مسابقة اسبدوانی

آت مینمک : تورکجه فارسجا

مص.مر.سوارکاری

آت مینن : تورکجه فارسجا

ا.سوارکار

آتنا : تورکجه فارسجا

ا.هفته. روز جمعه

آتنالیق : تورکجه فارسجا

ص.هفتگی

آت نانه سی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیابرغمود صحرایی

آت یئله سینه دوشمک : تورکجه فارسجا

اص.قد.چهار نعل تاختن

آت یئملیگی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیانوعی شنگی که بزرگتر از شنگی معمولی است و قسمت زرد آن را می‎خورند. در چمن زارها می‎روید و به قدی حدود نیم متر می‎رسد. گل این گیاه شب هنگام باز می‎شود و اندکی بعد ازطلوع آفتاب می‎بندد. برای همین بچه‎هایی که می‎خواهند آن را بخورند، صبح زود به چمنزار می‎روند

آت یئمیشی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیابوته‎ای گِرد که در کوهها می‎روید و میوه‎ای شبیه زرشک دارد

آت یابی : تورکجه فارسجا

ا.مر.اسب بارکش. یابو

آتی باش آپارماق : تورکجه فارسجا

اص.مغرور بودن. متنفذ بودن. مقتدر بودن. همچنین در این معنی است اصصلاحاتی چون «سوزو گولـله یئرینده گئتمک» و «توپورجگی گوللـه یئرینده گئتمک»

آتیت : تورکجه فارسجا

ا.میدان تیراندازی

آتیب توتان : تورکجه فارسجا

ا.بازی دهنده. کسی که چیزی را در دستش می‎اندازد و می‎گیرد

آتیب توتماق : تورکجه فارسجا

مص.انداختن چیزی و گرفتن آن در هوا. مسئله را به طور کامل فهمیدن. کاملاً متوجه شدن. سبک و سنگین کردن. همه جانبه بررسی کردن

آتیج : تورکجه فارسجا

ا.نوعی بازی کودکان با گردو و گودال

آتیجی : تورکجه فارسجا

ا.تیرانداز. حلّاج. پرتاب کننده. آنکه چیزی را می‎اندازد. تیرانداز. متلک پران

آتی داغا بوْشلاماق : تورکجه فارسجا

در روستاهای کوهستانی که ییلاقهای کوهی دارند، در چندین سال قبل که قیمت اسبها زیاد نبود و اگر اسب قوی و زرنگی بود، آن را در اواخر تابستان که کار مردم تا اندازه‎ای تمام شده است برده و در ییلاق همراه با بقیه اسبان رها می‎کردند که شبانه روز آنجا بچرند و هر چند گاهی به آنان سر می‎زدند. گرچه چوپانان روستا نیز شبها در کوه می‎ماندند. از آنجا که اسبها روش دفاع از خود را در مقابل گرگ به خوبی بلد هستند، به ندرت اتفاق می‎افتاد که اسبی را گرگ بخورد و گاهی اسبها تا بارش برفی که منجر به طویله رفتن زمستانی حیوانات می‎شد، در کوه می‎ماندند و هنگامی‌که آنها را به ده می‎آوردند، خیلی چاق و خوش رنگ بودند که در این حالت آنان را «دورخوملو» یعنی برازنده، شکیل، خوش آب و گل می‎گویند

آتیرقا : تورکجه فارسجا

ا.تمسخر. ریشخند