Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
باب گلمک : تورکجه فارسجا

مص.جور در آمدن. حریف شدن

بابا : تورکجه فارسجا

ا.[مادی] پدر. جد. مرد مسن. سالخورده. آدم معمولی و ساده. فرّاش مدرسه. خطاب احترام آمیز و دوستانه. در زبان تورکی به معنای پدربزرگ و در زبان فارسی به معنای پدر کاربرد دارد

بابات : تورکجه فارسجا

ص.ق. بابت. برازنده. مناسب. مساعد. شایسته

باباتلاشدیرماق : تورکجه فارسجا

مص.مناسب کردن. تطبیق دادن. در خور چیزی کردن. جور کردن

باباتلاشماق : تورکجه فارسجا

مص.مناسب شدن. جور شدن. بهبود یافتن. بهتر شدن

باباجیل : تورکجه فارسجا

ص.بچه‎ای که پدرش را بسیار دوست دارد

باباچی : تورکجه فارسجا

ص.سنت گرا. کسی که به گذشته و نیاکان خود علاقة بسیار دارد

بابادان قالما : تورکجه فارسجا

ا.ارث پدری. ارث. ماترک. کهنه. قدیمی

بابا دیرگی : تورکجه فارسجا

ا.مر.ستون وسط خانه

بابا دیلی : تورکجه فارسجا

ص.مر.زبان کهن. زبان باستانی

بابا زگزگی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاعلفی مانند نی که در کنار رودخانه می‌روید و از آن نی لبک می‌سازند. گلهای زرد زیبایی نیز دارد

باباسیل : تورکجه فارسجا

ا.بواسیر. وباسیر. زخم و ورم بینی یا مقعد، ورم دردناک رگهای مقعد که گاهی از آن خون می‌آید. بیشتر به واسطة یبوست مزمن یا نشستن زیاد بخصوص نشستن سرپا، تولید شده و با عمل جراحی درمان می‌شود

باباسینین خیرینه : تورکجه فارسجا

اص.خیر پدرش

باباقوشو : تورکجه فارسجا

ا.مر.جانپلیکان. مرغ سقا. مرغ ماهیخواری که در نواحی گرم پیدا می‌شود. پاهایش پرده‎دار و کوتاه، در زیر گردنش چسبیده به منقار کیسه‌ای است که ماهی را در آن نگاه می‌دارد

بابال : تورکجه فارسجا

ا.[عر.وبال] گناه. عذاب

بابالیق : تورکجه فارسجا

ا.پدربزرگ ناتنی. حقوق جد

بابانک : تورکجه فارسجا

ا.گیابابونه. گل بابونه. اقحوان. گیاهی است خوشبو و پربرگ، دارای شاخه‎های باریک سبز و برگهای ریز باریک و گلهای سفید که میان آنها زرد است. در چمنزاها و زمینهای شنی و کنار استخرها می‌روید. بلندیش تا 30 سانتیمتر می‌رسد. گلهای آن بوی سیب می‌دهد و روغن معطر آن برای رفع دل درد بچه‎ها مؤثر است. (Matricaria chamomilla Syn)

بابا وئر قیلینجی : تورکجه فارسجا

ا.مر.نام نوعی بازی کودکانه در خوی

باب اوْلماق : تورکجه فارسجا

مص.همتراز بودن. برابر بودن. در خور بودن. شایسته بودن. متداول شدن. مد شدن

بابای : تورکجه فارسجا

ص.پدر بزرگ

بابایوردو : تورکجه فارسجا

ا.مر.مسکن اجدادی

بابت : تورکجه فارسجا

ق.[عر]. جهت. دربارة. باره. مساعد. شایسته

بابلاشماق : تورکجه فارسجا

مص.همتراز شدن. هم سنخ شدن. جورآمدن. بازنده شدن. شایستن

بابوج : تورکجه فارسجا

قد.پاپوش. کفش بافته شده از نخ

بابور : تورکجه فارسجا

ا.ببر. ← بارس. به صورت بابر بعنوان نام بنیانگذار گورکانیان هند وارد زبان فارسی شده است