Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
باخیشلیق : تورکجه فارسجا

ا.منظره. تفریحگاه

باخیشماق : تورکجه فارسجا

مص.به همدیگر نگاه کردن. نگاه رد و بدل کردن. چشم در چشم هم دوختن. به هم نظر کردن. به هم تماشا کردن. به همدیگر نگریستن. زیر چشمی‌ همدیگر را نگریستن

باخیشیق : تورکجه فارسجا

ا.نگاه متقابل. طرز نگاه کردن. متناظر. متقابل

باخیشیم : تورکجه فارسجا

ا.طرز نگریستن. تناظر. تقابل

باخیشیمسیز : تورکجه فارسجا

ص.بی تقارن. بی تناسب

باخیق : تورکجه فارسجا

ا.← باخیش

باخیلماق : تورکجه فارسجا

مص.مف.مورد رسیدگی قرار گرفتن. بررسی شدن. مطالعه شدن. ملاحظه شدن. تحت مراقبت بودن. سرپرستی شدن. معاینه شدن. معالجه شدن. تحت مداوا قرار گرفتن. مورد تماشا قرار گرفتن. مشاهده شدن

باخیلیش : تورکجه فارسجا

ا.دیدار. نگرش. بررسی. تماشا. ملاحظه. مشاهده

باخیم : تورکجه فارسجا

ا.دیدگاه. نقطه نظر. پرستاری. نگرش. توجه. اعتناء

باخینتی : تورکجه فارسجا

ا.باشکوه. دیدنی

باخینماق : تورکجه فارسجا

مص.به دور خود نگاه کردن. به اطراف نگریستن

باد : تورکجه فارسجا

ا.تنور اجاق. گلی که با خاک و موی بز برای ساختن تنور تهیه می‌کنند. دیوار استخر آبیاری. دیوارة چاه. باد. کولاک

بادار : تورکجه فارسجا

ا.مزرعة کوچک. پراکنده. متفرق. همچنین به معنای صدای بلند و مکرّر است

بادارا : تورکجه فارسجا

ا.تخته بندهایی که برای ساختن دیوار برپا می‌شود

بادار قیلماق : تورکجه فارسجا

مص.با صدای بلند کوبیدن. گم شدن

باداش : تورکجه فارسجا

ا.← باغداش

باداغی گوده : تورکجه فارسجا

انسانی که پاهایش کوتاه است

باد افکار : تورکجه فارسجا

ص.[فا] بداندیش. جنایتکار

باداق : تورکجه فارسجا

ا.بند، پالهنگ. اندازة پا. حلقه‎ای که به پای پرنده‎های خانگی کنند. حلقة آهنین پهنی که شاخة شکسته درخت را با آن محکم می‌کنند. گل میخ

باداق چئشنی : تورکجه فارسجا

به شکل میخ. شبیه میخ

باداقلاماق : تورکجه فارسجا

مص.با پا و ران چیزی را سخت فشردن (اسب). حلقه بستن. با حلقه بستن. میخ بند کردن. روش تنبیهی برای دامی‌که به برّه‌اش شیر نمی‌دهد. دست راست و پای چپ اینگونه دام را محکم به دو میخ می‌بندند که در این حالت دام را یارای حرکت نیست. بعد از 3 تا 5 روز دام نوزادش را می‌پذیرد

باداقلانماق : تورکجه فارسجا

مص.مف.حلقه بسته شدن به پای پرنده. با حلقه بسته شدن شاخة شکسته

بادالاق : تورکجه فارسجا

ا.پشت پا. حیله. کلک. نیرنگ. فنّ

بادالاقلاشماق : تورکجه فارسجا

مص.به همدیگر پشت پا زدن. باهم کلنجار رفتن

بادالاقلاماق : تورکجه فارسجا

مص.پشت پا زدن. حیله و نیرنگ زدن. فن زدن