Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه فارسجا

تورکجه فارسجا
بادیج : تورکجه فارسجا

ا.غلاف دانه‎های چون لوبیا و نخوفرنگی و
.
دانه‎های خاشاک داری که بعد از درو بر زمین می‌مانند. چارچوبی ساخته شده برای آویزان کردن شاخه‎های انگور. خیمة تاکستان

بادیجلیق آغاج : تورکجه فارسجا

ا.چوب مناسب برای برپا کردن خیمة تاکستان

بادیش : تورکجه فارسجا

ا.حلقة چرمی‌که به پای پرندگان شکاری می‌بندند. نوار پارچه باریک یا تسمه‎ای که به پای خروس برای نشان گذاری می‌بندند. حلقة بافتنی

بادیک : تورکجه فارسجا

ا.جوجة اردک و قاز

بادییا : تورکجه فارسجا

ظرفی مسی که قسمت تحتانی آن گرد باشد. (گویش خوی) کاسه. بادیه. ظرف چوبی یا گلی بزرگ. در فارسی بادیه و در عربی باطیه گفته می‌شود

بار : تورکجه فارسجا

ا.میوه. ثمر. بهره. بارنگین. بار. محموله. کپک. قارچ. سفیدک روی زبان. ترشح. نوعی بازی

بارا : تورکجه فارسجا

ا.رسوایی. خیط

بارابان : تورکجه فارسجا

ا.[رو] طبل دوقلو. قرقره. اسم عام قسمت چرخان ماشینهایی که به شکل سیلندر است مثل سیلندر دیگ بخار

بارات : تورکجه فارسجا

ا.برات. سفته. قبض. حواله. جشن نیمه شعبان. به معنای سکّه‎ای برابر یک چهلم قروش تورکی وارد زبان عربی شده و جمع آن «الباره» می‌باشد

باراتا : تورکجه فارسجا

ا.پوست و استخوان باقیمانده گوسفندی که گرگ آن را خورده باشد و این باقیمانده‎ها را چوپان برای رهاندن خود از تهمت دزدی به صاحب گوسفند تحویل می‌دهد. نوعی گِل که در دیوار گلی استفاده می‌شود. (گویش خوی) اثر. يك تكه از بدن

بارات اوْلماق : تورکجه فارسجا

مص.الهام شدن

باراس گون : تورکجه فارسجا

ا.مر.چهارشنبه

باراسی چیخماق : تورکجه فارسجا

اص.گند کار درآمدن. رسوایی بالا آمدن

باراسین آچماق : تورکجه فارسجا

اص.مچ کس را باز کردن. رسوا کردن

باراق : تورکجه فارسجا

ا.ص.← پاراق

بارا قوْیماق : تورکجه فارسجا

دسته گل به آب دادن. اشتباه کردن

باراما : تورکجه فارسجا

پیلة ابریشم. پیله. تار. پرده محافظی که کرمهای پیله تنان از ترشحات بزاق دور خود می‌تنند. پیلة بن دندان. مخاده‎ای که کرم ابریشم از غدّه‎های خود به شکل بسیار باریک ترشح می‌کند و با آن لانة بیضی شکل برای خود می‌بافد که پیله نامیده می‌شود. پیله‎ها را به وسیلة بخار آب نرم می‌کنند تا سر رشته‎ها پیدا شود و سپس رشته‌ها را به وسیلة ماشینهای مخصوص، دور دوک می‌پیچند. یک پیله از 500 تا 1000 متر رشته می‌دهد و چند لا از این رشته‎ها را با هم تاب می‌دهند تا نخ ابریشم به ضخامت معین برسد. ورم لثه

باراما آچماق : تورکجه فارسجا

مص.کشیدن تارهای پیله و ریسیدن آنها

باراما باغلاماق : تورکجه فارسجا

مص.پیله بستن کرم ابریشم. پیله کردن دندان

باراماچی : تورکجه فارسجا

ص.پرورش دهندة پیلة ابریشم. پیله ور

باراما سارییان : تورکجه فارسجا

ا.پیله تن

باراما قوردو : تورکجه فارسجا

ا.مر.جانکرم ابریشم. کرمی‌ که با لعاب غدّه‎های مخصوص خود پیله یا ابریشم می‌تند. بدنش استوانه شکل و دارای 12 حلقه یا برآمدگی است و غیر از حلقة چهارم و پنجم یک جفت پا دارد و پاهای جلو او به صورت شاخک است. فکهایش دارای دندانهایی است که با آن برگ توت را می‌جود، می‌خورد. در زیر لب پایینی او برآمدگی مخروطی شکلی است که از آنجا لعاب پیله یا ابریشم را خارج می‌کند

بارامالاماق : تورکجه فارسجا

مص.پیله بستن

باران : تورکجه فارسجا

ص.سبزه. گندمگون. انگور. درخت انگور

بارا وئرمک : تورکجه فارسجا

مص.سوتی دادن. خراب کردن