Multilingual Turkish Dictionary

Az Turkish Farsi

Az Turkish Farsi
NUT : Az Turkish Farsi

: پول كاغذي، اسكناس

NÜT : Az Turkish Farsi

: اسكناس، پول كاغذي

NUTUQ : Az Turkish Farsi

: (ع)
نطق، صحبت، بيان.
حافظه، ياد. نوطوق باغلانماق (nutuq bağlanmaq) = نوطوق توتولماق (nutuq tutulmaq)
فراموش شدن مطلب در ذهن.
به لكنت افتادن. نوطوق چكمك (nutuq çәkmәk)
نطق كردن، حرف زدن. نوطوق كوْر اوْلماق (nutuq kor olmaq)
ركود فكري ايجاد شدن، كم هوش وكم استعداد شدن

NӘVӘRDӘ : Az Turkish Farsi

: (ف) نردبان، پلّه

NӘVӘRD : Az Turkish Farsi

: نبرد، جنگ، بحث و جدال. نوَرْد وورماق (nәvәrd vurmaq)
بحث كردن، مباحثات طولاني داشتن، چونه زدن

NӘXİR : Az Turkish Farsi

:
رمه و گلة حيوانات.
حيوان صفت، شرور. (← ناخير)

NӘZİR : Az Turkish Farsi

: (ع) نذر، صدقه. نذير-نوذور (nәzir-nuzur)
صدقات، چيزهايي كه در راه خدا انفاق شود

NӘZӘR : Az Turkish Farsi

: (ع)
نظر، نگاه.
چشم زخم، نگاه حسادت آميز كه منجر به آسيب بدني ديگران گردد. نظر ائدمك (nәzәr edmәk)
چشم زخم رساندن. نظر بِگير (nәzәr begir)
با يك نگاه دستگير كردن. (نيروهاي انتظامي زمان پهلوي با يك نگاه و بررسي سطحي جوانان را براي سربازي دستگير مي‌كردند.) نظر تنگ (nәzәr tәng)
تنگ نظر، كوتاه بين.
حسود، آنكه قدرت چشم زخم دارد. نظر دوسّاق (nәzәr dussaq)
زير نظر، تحت مراقبت شديد امنيّتي

NІBDӘ : Az Turkish Farsi

: بانگ، نعره، نعرة پلنگ

O : Az Turkish Farsi

:
او، ضمير سوّم شخص مفرد.
آن، ضمير اشاره به دور. اوْ باشدان (o başdan)
ازآن طرف.
صبح زود، پيش از طلوع خورشيد. اوْ بيري (o biri) = اوْ بيريسي (o birisi)
آن يكي، آن ديگري. اوْ تاي (o tay)
آن طرف، آن سو، كرانة دورتر كوه يا درّه. اوْ تاي-بو تاي (o tay-bu tay)
آن طرف و اين طرف. اوْ تايدا (o tayda)
در آن طرف، در آن سو. اوْ تايلى-بو تايلى (o taylı-bu taylı)
اين طرف و آن طرف.
همه، همگي.
سخن نا بجا و نا مناسب. اوْ تايلى-بو تايلى دانيشير. (سخنان نا بجا مي‌گويد.) اوْ دونيا (o dünya)
جهان آخرت، روز رستاخيز. اوْرا (ora)
آنجا، در آنجا. (اوْ + آرا) اوْرا باخ (ora bax)
به آنجا نگاه كن، آنجا را ببين.
از علائم تعجّب. اوْراجيك (oracik)
متعلّق به آنجا، مسافت دور. اوْراسى (orası)
آنجايش، آن قسمتش.
آن مطلب، آن موضوع. اوْرالى (oralı)
آنجايي، اهل آنجا.
طرفدار مخالف و رقيب. اوْرانچا (orança) = اوْرانچاز (orançaz)
تا آنجا، تا آنجا كه ، تا آن مكان. اوْردا (orda)
آنجا.
در آنجا است. (اوْ + آرادا) اورداكى (ordakı)
آنجايي، آنچه در آنجا است. اوْ غاتا (o ğata) = اوْ غاد (o ğad) = اوْ غازّا (o ğazza) = اوْ غزّه (o ğәzzә) = اوْ قارتا (o qarta) = اوْ قدر (o qәdr)
آن قدر، آن اندازه. اوْلار (olar)
آنها. اوْوکى (olakı) = اوْوکين (olakın) = اوْلايين (olayın)
آن گونه، آن طور. اوْللار (ollar)
آنها. اوْنانچا (onança) = اوْنانچاز (onançaz)
تا آن وقت، تا آنجا. اوْندا (onda)
آنگاه، آن وقت.
نزد او، پيش او. اوْندان (ondan)
از او، از آن. اوْندان بَري (ondan bәri)
از آنجا به اين طرف.
از آن زمان تا كنون. اوْندان بَلي (ondan bәli)
از آن زمان تا به حال. اوْ ياندان بري (o yandan bәri)
از آن طرف به اين طرف، مجازاً به معني نسبتاً خوب. اوْ يانكى (o yankı)
آن طرفي، آنچه در آن طرف قرار دارد

OBA : Az Turkish Farsi

: آبادي، چندين خانوار كه در نزديكي هم و با هم زندگي كنند. (← اوْو2، اوْوا) اوْبا-قره (oba-qәrә)
آبادي، دار و دسته‌اي كه با هم باشند.
اقوام، خويشان و اطرافيان. اوْبا قوْناسى (oba qonası)
هديه‌اي كه در هنگام اتراق كردن به همسايه داده مي‌شود. اوْباليق (obalıq)
زندگي درايل، زندگي عشيره‌اي

OCAQ : Az Turkish Farsi

:
آتشدان، محل برپايي آتش.
خانه و جايگاه مقدّس.
علامت موجوديّت هر طايفه كه بر سر قبر مردگان حك مي‌كردند؛ اين علائم كه در حقيقت «خط اورخون» است، يكي از قديمي‌ترين خطوط نگارشي تركان مي‌باشد.
اصيل و شريف.
خانواده، نسل، دودمان. (ريشة كلمه از
اوْد + آق = اوْداق = اوْجاق، تشكيل شده است.) اوْجاغى كوْر (ocağı kor)
اجاق كور، كسي كه صاحب پسر يا هيچ فرزندي نباشد. اوْجاق اوْغلو (ocaq oğlu)
فرزند اجاق، آخرين پسر خانواده. اوجاق داشى (ocaq daşı)
سنگهاي كنار اجاق كه معمولاً از سه سنگ تشكيل مي‌شود.
سنگ صاف و مسطّحي كه به صورت عمودي در بالاي قبر قرار مي‌گيرد و علامت قبيلة متوفّي (يكي از حروف اورخون) بر آن حك مي‌شود. اوْجاق زادا (ocaq zada)
اصيل زاده، نجيب. اوْجاقلى (ocaqlı)
خانه‌اي كه داراي تقدّس و بركت باشد، مقدّس و متبرّك.
با سخاوت، سخي و بخشنده. اوْجاقلي گوْر (ocaqlı gor)
قبري كه علامت اجاق (الفباي تركي اورخون) داشته باشد. اوْجاق وورماق (ocaq vurmaq)
اجاق را زدن، نوعي نفرين كردن است؛ به اين صورت كه با دو كف دست بر لبة اجاق مي‌زنند و مثلاً مي‌گويند
اي اجاق! انتقام مرا بگير

ÖCӘŞMӘK : Az Turkish Farsi

:
نزاع كردن، با هم دعوا كردن.
تحريك شدن.
به كسي چسبيدن. (از كلمة «اؤچ» گـرفته شده كه در تركي قديم به معني انتقام بوده. ← ايج)

OD : Az Turkish Farsi

: آتش. (← اوْت). اوْدون (odun)
هيزم، وسيلة سوزاندن. اوْدونلوق (odunluq)
جايي كه هيزم درآنجا فراوان باشد

ÖD : Az Turkish Farsi

:
زهره، كيسة صفرا.
جرأت و شهامت.
مجازاً به معني بسيار تلخ. (← اؤت 2) اؤدلَگ (ödlәg) = اؤدلَنگ (ödlәng) = اؤدوك (ödük) = اؤردْلَك (ördlәk) = اؤردْلَنگ (ördlәng)
ترسو، بزدل.
ترسيده، وحشت زده، زهره تركيده. اؤدورمك (ödürmәk)
به رنگ صفرا ترشّح كردن، نشت كردن. اؤد ياريلماق (öd yarılmaq)
زهره ترك شدن، بسيار ترسيدن

ÖD : Az Turkish Farsi

: مقعد، نشيمنگاه. گؤدَش (gödәş)
داراي كفل تنومند، چاق. گؤدَن (gödәn)
كفل، ناحية مقعد. گؤده (gödә)
كفل، مقعد، ناحية كفل و اطراف آن.
تنه، بدنه، بدن. گؤده‌لي (gödәli)
تنومند، درشت اندام.
مجازاً به معني صبور و با حوصله

ÖDӘMӘK : Az Turkish Farsi

: ادا كردن دين، پرداختن وام. (در تركي قديم «اؤته‌مك» است.)

OF : Az Turkish Farsi

:
از اصوات تعجّب.
از اصوات تنفّر و تأسّف، اف.
از اصوات لذّت

ÖFKӘ : Az Turkish Farsi

: جگر سفيد، شش. (ريشة كلمه از «اوف» (صداي دميدن) است. ← اوف) اؤفكه‌لَنمك (öfkәlәnmәk)
ناراحت و خشمگين شدن

: Az Turkish Farsi

: زايش، زاييده شدن نوزاد. (تر. قد) (در تركي قشقايي به تنهايي كاربرد ندارد.) اوْغلاق (oğlaq)
بزغاله، كهره. اوْغلاق بوتّاسى (oğlaq buttası) = اوغلاق گؤوه‌ني (oğlaq gövәni) = اوْغلاق كه‌وه‌ني (oğlaq kәvәni)
نام گياهي بوته‌اي سفيد رنگ كه در مناطق گرمسيري مي‌رويد. اوْغلاقدان (oğlaqdan)
رحم بز، بچه دان بز. اوْغلاق سالماق (oğlaq salmaq)
سقط جنين بز حامله. اوْغلاقلى (oğlaqlı)
بز حامله.
بزي كه بزغاله‌اي به همراه داشته باشد. اوْغلان (oğlan) = اوْغول (oğul) = اوْلان (olan)
پسر، پسر بچّه.
جوانمرد.
فرزند مذكّر، اولاد نرينه. اوْغولچه (oğulçә)
پسرك، پسره. اوْغوللو (oğullu)
داراي فرزند پسر. اوْغوللوق (oğulluq)
فرزندي، پسر بودن.
پسر خوانده، فرزند خوانده. اوْغول يولداشى (oğul yoldaşı) = اوْغلان يوْلداشى (oğlan yoldaşı)
دوست پسر.
نوعي ازانواع مارمولك، مارمولك كوچك

ÖG : Az Turkish Farsi

: عقل، فهم، آگاهي و شعور. (تر. قد). در تركي قشقايي به تنهايي كار برد ندارد؛ امّا مشتقّات آن معمول است. اؤگرَنمك (ögrәnmәk) = اؤرگَنمك (örgәnmәk)
ياد گرفتن، به ذهن سپردن. (← اؤرگ، اؤرگنمك) اؤگَن (ögәn)
افسار، وسيلة رام كردن اسب. اؤگه‌مك (ögәmәk)
تصميم گرفتن، خرد خود را به كار انداختن و مصمّم شدن. اؤگود (ögüd)
سخن عقلاني، پند، نصيحت، اندرز. اؤگود گؤتورمَك (ögüd götürmәk)
پند پذيرفتن، به نصيحت عمل كردن. اؤگود وئرمك (ögüd vermәk)
اندرز دادن، نصيحت كردن

ÖGӘ : Az Turkish Farsi

: ناتني. (← اؤگئي)

ÖGEY : Az Turkish Farsi

: نا تني، نا پدري، نا مادري، برادر يا خواهر نا تني

OĞRU : Az Turkish Farsi

= اوْغورو (oğuru)
دزد، راهزن. اوْغرو اولدوزو (oğru ulduzu)
نام ستاره‌اي در آسمان، ستارة ناهيد. اوْغرو باشى (oğru başı)
سر دستة دزدان، رئيس راهزنان. اوْغرولاماق (oğrulamaq) = اوْغورلاماق (oğurlamaq)
دزديدن، ربودن. اوْغرولانچى (oğrulançı) = اوْغورلانچى (oğurlançı)
دزدكي، پنهاني. اوْغرولانماق (oğrulanmaq) = اوغورلانماق (oğurlanmaq)
دزديده شدن. اوْغرولوق (oğruluq) = اوغورلوق (oğurluq)
دزدي، راهزني.
مال دزديده شده، اموال سرقتي

ÖGÜ : Az Turkish Farsi

: استفراغ، تهوّع. اؤگومَك (ögümәk)
استفراغ كردن. اؤگونمَك (ögünmәk)
سخن گفتن بگونه‌اي كه آب دهان از كنارة لبها سرازير شود. (← اؤيونمَك)