Multilingual Turkish Dictionary

Az Turkish Farsi

Az Turkish Farsi
TOX : Az Turkish Farsi

(1)
سير، متضاد گرسنه.
ثروتمند، متموّل.
متنفّر، ناراحت. توْخالماك (toxalmak) = توْخانماك (toxanmak)
سير شدن.
ثروتمند شدن.
ناراحت شدن، عصباني شدن.
وضعيّتي كه در هنگام آب خوردن قسمتي از آب وارد ناي انسان شود و حالت خفگي و سرفه‌هاي متوالي گردد. توْخاماز (toxamaz)
سيري ناپذير. توْخان گپ (toxan gәp)
سخن درشت و ناراحت كننده. توْختاماق (toxtamaq)
آرام شدن، سير شدن و آرامش يافتن. توْخ چالماسى (tox çalması)
بيماري پرخوري، ناراحتي شكم بر اثر پر خوري. توْخْس (toxs)
تخس، زير بار نرو، شرور مسلك.
پر تحرّك، پر جنبش. توْخساماق (toxsamaq)
بي اشتها و بي رغبت شدن نسبت به غذا، بي حال شدن بر اثر تحرّك يا تشنگي زياد. توْخلاشماق (toxlaşmaq)
دسته جمعي سير شدن. توْخلوق (toxluq)
سيري، سير بودن.
ثروتمند و متموّل بودن. توْخم (toxm)
تخم، دانه، آنچه كه با عث باروري شود.
آب مني. (ريشة اين كلمه در اصل «توخوم» است.) توْخما (toxma)
تخمه، نژاد. توْخماجار (toxmacar)
(توْخم + آجار) مزرعة ديم، گياه يا تخم گياهي كه سالها در يك جا مانده باشد. توْخماز (toxmaz)
سيري ناپذير، حريص و آزمند. توْخ مست (tox mәst)
ثروتمند خود خواه، آنكه به مال و ثروت خود بنازد. توْخمو (toxmu)
تخمي، حيوان نر تخمي. توْخوم (toxum)
تخم، بذر، دانه.
تخمه، نژاد. توْخوملوق (toxumluq)
بذر، دانة بذر.
حيوان نر تخمي

TOY : Az Turkish Farsi

: عروسي، مجلس جشن و شادي. توي توتماق (toy tutmaq)
مجلس عروسي بر پا كردن.
مجازاً به معني دعوا راه انداختن. توْيـخانا (toyxana)
محلّ بر پايي جشن و عروسي.
سنگري كه بر روي آن آتش درست كنند و در اطراف آن به رقص و پايكوبي پردازند. توْي داشى (toy daşı) = توْي كرّه‌سي (toy kәrrәsi) = توْي كرَّهي (toy kәrrәhi)
سنگ چين استوانه‌اي شكل كه در وسط ميدان عروسي بنا كنند. توْيـلوق (toyluq)
متعلّق به عروسي، آنچه مربوط به جشن و عروسي باشد.
هدية عروسي، هديه‌اي كه مدعوين به عروس و داماد دهند

TÖYLӘ : Az Turkish Farsi

: طويله

TÖYLӘ : Az Turkish Farsi

: طويله. (← تؤول، تؤوله)

TOYU : Az Turkish Farsi

: چادركهاي كرم نوروزي يا كرم ابريشم. ← تاها و توْه)

TOYUQ : Az Turkish Farsi

: مرغ، ماكيان. (← توْو، توْووق)

TOZ : Az Turkish Farsi

(1)
گرد و غبار، گرد و خاك. توْزا باتماق (toza batmaq)
پر از گرد و خاك شدن. توْزارماق (tozarmaq)
از دور به صورت گرد و خاك ديده شدن.
به حالت گرد و غبار در آمدن. توْ‌زاق (tozaq)
غبار، گرد و خاك. توْزالاق (tozalaq)
گرد و خاك.
غبار آلود، پر گرد و خاك. توْزالما (tozalma)
غبار آلود. توْزالماق (tozalmaq)
گرد و خاك بلند شدن. توْزاناق (tozanaq)
گرد و خاك.
خاك آلود. توْز باسماق (toz basmaq)
گرد و خاك نشستن، گرد گرفتن. توْز-تاپالاق (toz-tapalaq) = توْز-و-توْرپاق) (toz-o-torpaq)
گرد و خاك. توْز قوْپماك (toz qopmak)
گرد و خاك بلند شدن. توْزلاق (tozlaq)
زمين خاك آلود، جايي كه پر از گرد و خاك باشد. توْزلانديرماق (tozlandırmaq)
غبار آلود كردن، خاك بلند كردن. توْزلانماك (tozlanmak)
خاك آلود شدن. توْزلو (tozlu)
غبار آلود، آلوده به گرد و خاك. توْزلوق (tozluq)
زمين خاك آلود. توْزوماق (tozumaq)
گرد و خاك بلند شدن

TOZ : Az Turkish Farsi

(2)
بن، ريشه و اصطلاحاً بن گوش، زير گوش. (اين كلمه در تركي قديم با تلفّظ «تؤز» آمده است.) اليني قوْيموش قولاغى توْزونا، ييرلير. (دستش را بن گوشش گذاشته، آواز مي‌خواند.)

TӘP : Az Turkish Farsi

:
رف قالي، يك رديف از پود قالي.
در هم فشرده، مخلوط و در هم فرو رفته، حالت در هم پيچيدگي و آشفتگي پشم يا موي سر به طوري كه شانه به سختي در آن فرو رود.
تپّه، بلندي.
صداي افتادن چيزي، تاپ.
جايگاه، معدن.
فعل امر از مصدر «تپمَك» (فشردن) (← تب) تپ آلماق (tәp almaq)
صاف و مرتّب كردن موهاي در هم پيچيده و آشفته. تپ ائدمك (tәp edmәk)
هر رج (رديف) قالي را بافتن.
كمين كردن، در گوشه‌اي ساكت نشستن.
خود را به خواب خرگوشي زدن، به دروغ خوابيدن.
مكر و حيله به كار بردن و ديگران را فريب دادن. تپ-تپ (tәp-tәp)
صداي تاپ تاپ.
تلو تلو رفتن، افتان و خيزان رفتن. تپ-تپ ائدمك (tәp-tәp edmәk)
افتان و خيزان رفتن. تپچيك (tәpçik)
تپ كوچك، يك رف در قالي. تپچيله‌مك (tәpçilәmәk) = تپچيمَك (tәpçimәk)
دوختن، درز دو تكه پارچه را به هم دوختن. تپچيمه (tәpçimә)
عمل دوخت و دوز. تپ داراغى (tәp darağı)
شانة مخصوص براي مرتّب كردن موهاي در هم پيچيده. تپديرمَك (tәpdirmәk)
به وسيلة ديگري تپاندن و فرو كردن، به دستور كسي پر كردن. تپديرمه (tәpdirmә)
عمل تپاندن.
چاق و تنومند. تپَره (tәpәrә)
بسته يا دسته‌اي از اشياي هم جنس، مجموعة ساقه‌هاي باريك ني كه در يك دسته جمع شود و نيز نوعي از انواع حصير. تپَري (tәpәri)
مونجوق يا تكه طلاي زينتي كه بر بيني زنان نصب مي‌شده است. (← تناب) تپكو (tәpku)
تپكوب، ريسماني كه در قالي بافي پشت تپها قرار مي‌گيرد و با شانة قالي بافي بر آن زده مي‌شود تا پودها محكمتر به هم بچسبند. تپكو ائدمَك (tәpku edmәk) = تپكوله‌مك (tәpkulәmәk)
تپكو زدن بر قالي.
تنبيه كردن، كتك زدن. تپلَمه (tәplәmә)
پر، لب ريز.
چاق و تنومند. تپله‌مك (tәplәmәk)
تپاندن، چپاندن، فشردن.
تپ زدن بر قالي، هر يك از رجهاي قالي را بافتن. تپمَك (tәpmәk)
تپاندن، فرو كردن.
زدن و كوبيدن.
پر كردن و فشردن. تپمه (tәpmә)
عمل تپاندن.
فعل نهي از «تپمك»، مكوب، نتپان.
چاق و تنومند. تپمه‌لي (tәpmәli)
قابل پر كردن، تپاندني. تپَنچه (tәpәnçә)
تو سري، سيلي، پس گردني.
تپانچه، نوعي اسلحة كوچك. تپَن سري (tәpәn sәri)
تو سري، سيلي، پس گردني. تپَنه (tәpәnә)
نوعي سوزن كه از سوزن خياطي بزرگتر است. تپّه (tәppә)
آنچه به هم فشرده شده و برآمده.
بالا ترين قسمت سر، روي سر.
قفا، پشت سر، بالا و پشت گردن.
تپّه، بلندي. تپّه‌جيك (tәppәcik)
تو سري، پس گردني، سيلي. تپّه‌ليك (tәppәlik)
تو سري، پس گردني.
جايي كه دره و تپّه زياد باشد. تپ-و-تاوش (tәp-o-talaş)
تلاش و تقلّا، حركت و فعاليت. تپ-و-توخار (tәp-o-tuxar)
سر و صداي خفيف.
فعاليت، جنبش. تپ-و-توْوال (tәp-o-toval)
پستي و بلندي.
تلاش و تقلّا. تپ-و-تيل (tәp-o-til)
گروه، دسته، باند، وابستگان و اطرافيان يك فرد. تپّير (tәppir)
موي ژوليده، موي آشفته و در هم فرو رفته. تپيشديرمَك (tәpişdirmәk)
تپاندن و چپاندن. (به صورت دسته جمعي) تپيشْك (tәpişk) = تپيك (tәpik)
لگد، تيپا، لگد پراني.
تپش، ضربان. تپيكله‌مك (tәpiklәmәk)
لگد زدن، تيپا زدن، جفتك انداختن. تپيلمَك (tәpilmәk)
انباشته و پر شدن، فشرده شدن.
در گوشه‌اي منزوي شدن، مخفي شدن.
چاق شدن، بر اثر چاقي خسته شدن و توان خود را از دست دادن. تپيلمه (tәpilmә)
عمل تپاندن.
چاق و تنومند. تپيلي (tәpili)
تپانده شده، فشرده شده. تپينمَك (tәpinmәk)
فشرده شدن. (← تپيلمَك)

ӘTӘ-PӘTӘ : Az Turkish Farsi

: لكنت، گرفتگي زبان. (← تته-پته). اته-پته‌يه دوشمك (әtә-pәtәyә düşmәk)
به لكنت افتادن

TӘQDİR : Az Turkish Farsi

: (ع)
سرنوشت، تقدير.
قدرداني، سپاس

TӘQLİD : Az Turkish Farsi

: (ع)
تقليد، دنباله روي.
تحريك شدن، لجاجت و ضدّيت به خرج دادن.
غيرت و تعصّب. تقليدلي (tәqlidli)
متعصّب، غيرتي

TӘQӘLLA : Az Turkish Farsi

: (ع)
تقلّا، جنبش و فعاليت.
نقطة اوج آهنگهاي موسيقي

TӘQ-O-LӘQ : Az Turkish Farsi

: لق، سست و ناپايدار

TӘQQAS : Az Turkish Farsi

: (ع) قصاص، تلافي

TӘQQIR : Az Turkish Farsi

: صاف و بي مو. (← تاق1، تاقّير)

TӘQSİR : Az Turkish Farsi

: (ع) تقصير، گناه، جرم. تقصيرسيز (tәqsirsiz)
بي تقصير، بي گناه. تقصيركار (tәqsir kar) = تقصيرلي (tәqsirli)
مقصّر، گناهكار

TӘR : Az Turkish Farsi

:
مرطوب، خيس.
عرق، خوي.
تر و تازه، با طراوت، شاداب و زيبا.
نو بر، نو رس. تر باسماق (tәr basmaq)
خيس عرق شدن، عرق ريختن. تر-تميس (tәr-tәmis)
تر و تميز، پاك و پاكيزه. تر جلإل (tәr cül)
زيباترين نوع جل اسب، نوعي جل زينتي اسب كه گلهاي بر جسته دارد. ترجه (tәrcә)
نسبتاً تر و مرطوب، كمي خيس.
نسبتاً تر و تازه، تقريباً نو بر. ترچيق (tәrçiq) = ترچيك (tәrçik)
تر و تازه، نو بر. تر خان (tәr xan)
خان جوان، سرور، اصيل زاده. تر داماق (tәr damaq)
خوشحال و شاداب. تر دست (tәr dәst)
چابك، زرنگ.
حيله گر، شعبده باز. تركه (tәrkә)
چوب باريك و تر، ساقة تر و باريك درختان.
مجازاً به معني نو نهال، نهال كوچك.
نوعي بيماري حيواني كه بر اثر دويدن و عرق كردن ايجاد مي‌شود. تركه بوْيلو (tәrkә boylu)
نو جوان، نو نهال، جوان بلند بالا و لاغر اندام. تركه‌له‌مك (tәrkәlәmәk)
تركه يا شلّاق بر پشت اسب زدن و تاختن، به سرعت حركت كردن.
تركه زدن، چوب زدن بر پشم يا مو، پشم زني.
مجازاً به معني مردن. تر كؤينَك (tәr köynәk)
يك لا پيراهن، كسي كه فقط يك پيراهن در بر داشته باشد. تر گول (tәr gül)
گل تر و تازه.
نامي براي دختران. تر گول-مرگول (tәrgül-mәrgül) = ترگول-منگول (tәrgül-mәngül)
آراسته و زيبا، تر گُل و منگول، حيوان خوش خط و خال. ترلَتمَك (tәrlәtmәk)
خيساندن، تر و مرطوب كردن.
عرق كسي را در آوردن، كسي را به كار اجباري واداشتن.
شرمنده كردن، خجالت دادن.
وادار كردن به پرداخت باج، ضرر كردن. ترلَمه (tәrlәmә)
عرق، خوي. ترلَنمَك (tәrlәnmәk)
خيس و مرطوب شدن.
عرق كردن، خيس عرق شدن. ترله‌مك (tәrlәmәk)
عرق كردن.
ضرر كردن، از جيب خود پول دادن.
سبيل در آوردن پسر نوجوان. ترلي (tәrli)
عرق كرده، خيس عرق شده.
مرطوب و نمدار. ترليك (tәrlik)
تري، نمناكي، رطوبت.
تري، شادابي، تازگي و طراوت.
عرقگير زين اسب. تره (tәrә)
تره، گندنا، از سبزيهاي معروف. ترّه (tәrrә)
چوب تر، تركه، چوبدستي تر و نرم. تره باتماق (tәrә batmaq)
خيس عرق شدن. ترّه بولوت (tәrrә bulut)
ابر خفيف و كم پشت؛ امّا مرطوب و باران زا

ӘTӘR : Az Turkish Farsi

: خبر، اطّلاع. (اصل كلمه «ائتر» از مصدر «ائتمك» يا «يئتمك» (رسيدن) به معني آنچه مي‌رسد، خبري كه مي‌رسد) خبر-اتر (xәbәr-әtәr)
اخبار

TӘRӘF : Az Turkish Farsi

: (ع)
طرف، سو، جهت.
طرف مخاطب، رقيب، طرف مقابل

TӘRK : Az Turkish Farsi

:
ترك بند اسب، پشت زين اسب.
ترك، رها، پشت كردن به كسي. ترك ائدمَك (tәrk edmәk)
ترك كردن، پشت به همنوعان نمودن و رها كردن آنها. ترك بند (tәrk bәnd)
آنچه بر ترك اسب بسته مي‌شود. تركي (tәrki)
ترك بند اسب

TӘRӘKAMA : Az Turkish Farsi

: تراكمه، نام تيره يا طايفه‌اي از ايلات شش بلوكي و عمله

TӘRLAN : Az Turkish Farsi

: نوعي شاهين، زيباترين نوع از انواع بازهاي شكاري

TӘRPӘN : Az Turkish Farsi

: فعل امر از مصدر «ترپنمك» (تكان خوردن) (← ترپت) ترپَنديرمَك (tәrpәndirmәk)
جنباندن، تكان دادن. ترپَنمَز (tәrpәnmәz)
بي حركت، ثابت.
تنبل و تن پرور. ترپَنمَك (tәrpәnmәk)
تكان خوردن.
راه رفتن، حركت كردن. ترپَنمه (tәrpәnmә)
حركت مكن، مجنب.
عمل جنبش و حركت. ترپَنمه‌لي (tәrpәnmәli)
جنبيدني، تكان خوردني. ترپه‌نن (tәrpәnәn)
متحرّك، جنبنده، جاندار. ترپه‌نيش (tәrpәniş)
حركت، جنبش.
رفتار، مرام، كردار

TӘRPӘT : Az Turkish Farsi

= ترپه (tәrpә)
فعل امر از مصدر «ترپتمك» (تكان دادن. اصل مصدر «تپرَتمك» از مصدر «تپمك» (فشردن) است. ← تپ و ترپَن) ترپَتديرمَك (tәrpәtdirmәk) = ترپَتمَك (tәrpәtmәk)
تكان دادن، جنباندن. ترپش (tәrpәş)
حركت كن، بجنب. ترپَشمَك (tәrpәşmәk)
تكان خوردن، جنبيدن. ترپَشمه (tәrpәşmә)
جنبش، حركت. ترپه‌ديلمَك (tәrpәdilmәk)
تكان داده شدن، جنبانده شدن. ترپه‌لتمَك (tәrpәlәtmәk)
تكان دادن، جنباندن. ترپه‌لنمك (tәrpәlәnmәk)
جنبيدن، تكان خوردن