Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه To Persian(Farsi)

تورکجه To Persian(Farsi)
آخى : تورکجه فارسجا - قشقایی

: آخر، ديگر

آخير : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
آخر، پايان
نتيجه و عاقبت كار.
خلاصه، بالاخره.
بقيّه، باقيمانده. آخيرات (axırat)
آخرت، عقبي آخير توْشا (axır toşa)
توشة آخرت، آخرين غذايي كه انسان در طول عمر خود مي‌خورد. آخير زادا (axır zada)
آخرزاده، آخرين فرزند خانواده. آخير زامان (axır zaman)
روز قيامت، روز رستاخيز.
از اصطلاحات تعجّب.
عجيب و غريب

آخيرْت : تورکجه فارسجا - قشقایی

: دستگيرة چوبي، دستگيرة آيران آغاجي. (← آرخود)

آخْس : تورکجه فارسجا - قشقایی

: صدا و صوت عطسه كردن. آخسيرما (axsırma)
عمل عطسه كردن. آخسيرماق (axsırmaq)
عطسه كردن

آخسا : تورکجه فارسجا - قشقایی

: فعل امر از مصدر «آخساماق» (لنگيدن) (← آغ2، آغساماق) آخساتماق (axsatmaq)
لنگاندن، باعث لنگي شدن. آخساشماق (axsaşmaq)
دسته جمعي لنگيدن. آخساق (axsaq)
لنگ، چلاق، شل. آخساقليق (axsaqlıq)
لنگي، چلاقي. آخساماق (axsamaq)
لنگيدن، لنگان لنگان رفتن

آخشام : تورکجه فارسجا - قشقایی

: غروب، اوّل شب كه هوا كاملاً تاريك نشده. (ريشة كلمه از
آغ + شام) آخشام چاغى (axşam çağı)
هنگام غروب، زمان فرا رسيدن شب

آختار : تورکجه فارسجا - قشقایی

: فعل امر از مصدر «آختارماق» (جستجو كردن) آختار آغاجى (axtar ağacı)
فلز يا چوبة نان بر گردان. (← ده‌ويرجك) آختارما (axtarma)
تحقيق، پژوهش. آختارماق (axtarmaq)
جستجو كردن، تحقيق كردن، تفتيش و بررسي كردن. آختاران (axtaran)
جستجو كننده، تحقيق كننده. آختاريش (axtarış)
جستجو، تحقيق

آخون : تورکجه فارسجا - قشقایی

: آخوند، ملّا، معلّمِ روحاني. (اصل كلمه «اوْخون» (معلّم) از «اوْخ» (تير، هر چيز نوك تيز و در قديم به خطّ ميخي گفته مي‌شد) كه كلمة اوْخوماق (كتاب خواندن) از همين ريشه است.)

آخور : تورکجه فارسجا - قشقایی

: آخور، محل غذا خوردن حيوانات. (← آخ2، آخارا)

آي : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2)
آه، از اصوات تأسّف و درد.
از اصوات ندا. آي اوشاغيم. (اي فرزندم)

آي : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1)
ماه، كرة ماه.
يك ماه، سي روز.
مجازاً روشن، زيبا و زيبارو. آياز (ayaz)
هواي روشن و بدون ابر. آيالماق (ayalmaq)
بيدار شدن.
شفا يافتن، بهبود يافتن.
به هوش آمدن، هوشيار شدن. آيايدين (ayaydın)
(آي + آيدين) شب ماهتاب، شب مهتابي. آيايدينليق (ayaydınlıq)
شب مهتابي، روشن بودن شب.
سلامتي و خوش حالي. آي ايشيغي (ay ışığı)
نور ماه. آي باتار (ay batar)
مغرب، محل غروب كردن ماه. آي باشى (ay başı)
اوّل هر ماه، اوّلين روز هر ماه.
آخر هر ماه، آخرين روز هر ماه.
عادت ماهانه، قاعدگي.
حالت عصبانيّت و ناراحتي. (معمولاً زنان در زمان قاعدگي عصباني و ناراحتند.) آي پاراسى (ay parası)
پاره‌اي از ماه، زيبا، جذاّب. آي توتولما (ay tutulma)
خسوف، ماه گرفتگي. آيدان-چايدان (aydan-çaydan)
هذيان، ياوه. آيدين
شب مهتابي.
روشن و آشكار. آيدينليق (aydınlıq)
روشني، روشنايي.
سلامت، شادي وخرّمي.
شب مهتابي. آي قره (ay qәrә) = آي قره‌نْگي (ay qәrәngi)
شب تاريك، شب بدون ماه. آي-گون (ay-gün)
ماه و خورشيد.
روشن و آشكار.
زمان وضع حمل زنان حامله.
نامي براي دختران. آي-گونلو (ay-günlü)
زن حامله‌اي كه زمان وضع حملش نزديك باشد. آيلايين (aylayın)
علني، مانند ماه آشكار و هويدا. آيـنا (ayna)
آينه. (آينه‌هاي قديمي به شكل ماه (دايره مانند) درست مي‌شد.) آينا بند (ayna bәnd)
از نقشهاي حاشية قالي. آييق (ayıq)
بيدار.
هوشيار و زيرك. آييل (ayıl)
منتظر، چشم به راه.
حيران و سر گردان.
فعل امر از مصدر «آييلماق» (بيدار شدن) آييلماق (ayılmaq)
از خواب برخاستن، بيدار شدن.
تغيير جهت دادن، متمايل شدن.
آگاه شدن، هشيار شدن.
بهبودي يافتن، شفا يافتن.
برگشتن. آييل-ماييل (ayıl-mayıl)
حيران و سرگردان.
نيمه بيدار، خفته بيدار.
به اين طرف و آن طرف متمايل شونده. آيين-شايين (ayın-şayın)
علني، هويدا و آشكار. آيينماق (ayınmaq)
منحرف شدن، تغيير جهت دادن، تغيير وضعيت دادن

عايال : تورکجه فارسجا - قشقایی

: (ع) عيال، زن، همسر. عايالوار (ayalvar)
عيال وار

آياق : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
پا، عضو اساسي بدن.
قدم، گام.
پايه، ستون.
سرانجام، عاقبت.
دسته يا چخماق تفنگ.
قسمت زيرين، ماتحت.
قدم، خوش يمني يا شومي، شانس. (گروهي ريشة اين كلمه را از مصدر آتماق (انداختن) مي‌دانند و معتقدند كلمه به صورتهاي
آتاق، آداق، آذاق و آياق در آمده و عدّه‌اي هم آن را از مصدر «اه‌يمك» (خميدن) مي‌دانند. ← اه‌ي، اه‌ياق، اه‌يه‌ق) آياغى آچيلماق (ayağı açılmaq)
قدم كسي به روي ديگران باز شدن، آغاز شدن آمد و رفت، ورود عروس خانم به خانة پدري.
اسهال گرفتن، ناگهان دفع شدن مدفوع. آياغى آغير (ayağı ağır)
بد قدم، شوم، بديمن.
تنبل، دير جنبنده. آياغى دوشمك (ayağı düşmәk)
خوش قدم آمدن، مبارك افتادن.
كنايه از مدفوع كردن كودك. آياغينى يئمك (ayağını yemәk)
نتيجة عمل نارواي خود را ديدن، مزة عمل خود را چشيدن. آياغى يونگول (ayağı yüngül)
خوش قدم، خوش يمن. آياق آچما (ayaq açma) = آياق آچى (ayaq açı)
پا گشايي عروس خانم، هديه‌اي كه در هنگام ورود عروس به خانة داماد به او داده مي‌شود. آياق آلتى (ayaq altı)
زير پا.
فرش، زيرانداز. آياق اوجو (ayaq ücü)
نوك پا، پيش پا، جلو پا. آياق اوسته (ayaq üstә) = آياق باشى (ayaq başı)
سر پا.
سرپايي، با عجله، گذرا. آياق توتماق (ayaq tutmaq)
بلند شدن، قيام كردن.
پاگرفتن، نيرو گرفتن كودك شيرخواره. آياقدا (ayaqda)
ايستاده، سر پا. آياقدان آتماق (ayaqdan atmaq) = آياقدان سالماق (ayaqdan salmaq)
از پا انداختن، خسته كردن. آياقدان دوشمك (ayaqdan düşmәk)
از پا افتادن، خسته شدن. آياق قابى (ayaq qabı)
كفش، پاپوش. آياق كسيلمك (ayaq kәsilmәk)
قطع شدن رابطه، ممنوع شدن آمد و رفت. آياق گـؤتورمك (ayaq götürmәk)
قدم برداشتن، راه رفتن. آياق گئدمه (ayaq gedmә)
اسهال. آياقلاشماق (ayaqlaşmaq)
بلند شدن، برخاستن.
پا گرفتن، راه افتادن كودك. آياقلانماق (ayaqlanmaq)
بر خاستن، پاگرفتن، بلند شدن.
زير پا له و پايمال شدن. آياقلاماق (ayaqlamaq)
لگد كوب كردن، پايمال كردن.
بي اعتنايي كردن، بي احترامي كردن. آياقلـی (ayaqlı)
پايه دار، داراي پايه و ستون.
با اسلوب، محكم و اساسي.
قدرتمند، توانا.
پاي كفش پوشيده. آياقليق (ayaqlıq)
پايين، قسمت پايين و دامنة كوه. آياق وورما (ayaq vurma)
اسهال. آياق وورماق (ayaq vurmaq)
دچار اسهال شدن. آياق وئرمك (ayaq vermәk)
شانس و اقبال رو نمودن.
مساعد شدن زمينه. آياق يالين (ayaq yalın)
بي‌كفش، پابرهنه.
بيچاره

آيا-وايا : تورکجه فارسجا - قشقایی

: در به در، متواري، سرگردان

آيديم-اويدوم : تورکجه فارسجا - قشقایی

: از انواع بازيهاي دسته جمعي. (← اويدوم-اويدوم)

آيغير : تورکجه فارسجا - قشقایی

اوْيغور (در تركي قديم به

آيـهات : تورکجه فارسجا - قشقایی

: هيهات، هرگز. آيهاتدان بير (ayhatdan bir)
هر از گاهي، بعضي مواقع

آييبلى : تورکجه فارسجا - قشقایی

: ايّوبي، نام طايفه‌اي از كشكولي

آيير : تورکجه فارسجا - قشقایی

: فعل امر از مصدر «آييرماق» (جدا كردن) (ريشة كلمه از مصدر «آتماق» (دور كردن و پرتاب كردن است؛ يعني «آتيرماق» به «آييرماق» تبديل شده است.) آييرماق (ayırmaq) = آييرْتْماق (ayırtmaq)
جدا كردن، تفكيك نمودن.
تبعيض قائل شدن.
تشخيص دادن، متوجّه شدن.
برگزيدن، انتخاب كردن.
بريدن، قطع كردن.
كنار گذاشتن، ذخيره كردن. آييريلى (ayırılı)
جدا شده

آيمارلاماق : تورکجه فارسجا - قشقایی

: يك مرتبه حمله كردن سگ و امثال آن. (← هايمارلاماق)

آيناق : تورکجه فارسجا - قشقایی

: شاداب و سر حال. (← اوْي، اوْيناق و ائين، ائيناق)

آيناشماق : تورکجه فارسجا - قشقایی

: با كسي گلاويز شدن، به كسي چسبيدن. (اصل كلمه «اوْيناشماق» (با هم بازي كردن) است.)

آير : تورکجه فارسجا - قشقایی

: تلفّظي از «آيير» فعل امر از مصدر «آييرماق» (جدا كردن) (← آيير) آيراج (ayrac)
نام نقشي در گليم. آيران (ayran)
دوغ. (به اعتبار اين كه كره را از ماست جدا مي‌كند.) آيران آغاجى (ayran ağacı)
چوبي كه به چاتمه‌اي بندند و خيك ماست يا دوغ را با آن بجنبانند تا ماست به دوغ و كره تبديل شود. آيران توْرباسى (ayran torbası)
نوعي صافي بافتني كه با آن دوغ يا كشك تر را تصفيه كنند. آيـری (ayrı)
جدا، جداگانه.
ممتاز، برتر.
ديگر، ديگري، غريبه.
تك و تنها. (از مصدر «آييرماق» (جدا كردن) آيـری-آيری (ayrı-ayrı)
جدا جدا، تك تك. آيريجا (ayrıca) = آيريسيز (ayrısız) = آيـريق (ayrıq) = آيريقسى (ayrıqsı) = آيرينتى (ayrıntı)
جدا، جداگانه، تافتة جدا بافته. ممتاز و برگزيده. آيريلماق (ayrılmq)
جدا شدن، دور شدن، دور رفتن.
تفكيك شدن، مجزّا شدن.
منشعب شدن، شعبه به شعبه شدن.
مشخّص شدن، خاص گشتن. آيريلى (ayrılı)
جدا شده، منفك. آيريليق (ayrılıq)
جدايي، دوري، هجران. آيريم (ayrım)
جدايي، تفكيك