Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه

تورکجه
كومه : تورکجه فارسجا - قشقایی

خانه‌اي كه از ساقة درختان سازند، خانة انباري. (ريشة كلمه از «قاب» (آنچه كه چيزي در آن جا گيرد) است؛ يعني
قابا، كابا، كوبه، كومه)

كوم : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1)
(ف) كُم، شكم، اندرون. كومپور (kumpur)
كمپير، حرّاف، ناطق، آنكه دوست دارد هرچه در دل دارد، بيان كند و بيشتر سخن بگويد. كوم چران (kum çәran) = كومّو (kummu) = كومّون (kummun)
شكمو، شكم پرست

كومّوجا : تورکجه فارسجا - قشقایی

= كومّولوجا (kummluca)
كوچك، كوچولو

كومتاها : تورکجه فارسجا - قشقایی

خبر، اطّلاع. بئ كومتاها گئدميشلر. (بي خبر رفته‌اند.)

كومود : تورکجه فارسجا - قشقایی

كمد، گنجه‌اي كه اشيا را در آن جا دهند. (ريشة كلمه از «قاب» تركي است؛ يعني (قابود، كامود، كومود) گرچه كه اكثر لغويان اين كلمه را فرانسوي دانسته‌اند.)

کومـوزه : تورکجه فارسجا - قشقایی

: كمبيزه، نوعي خربزه يا گرمك كوچك و نارس. (ريشة كلمه با «كومّوجا» (كوچك) يكي است. ← كومّوجا) کومـوزه كپَر (kümüzә kәpәr)
هندوانة ابوجهل

كون : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1) = كونّ (kunn)
كند. (در مقابل تيز)
آهسته و آرام. كونّ اولماق (kunn olmaq)
كند شدن، نبريدن.
ملايم شدن، به كندي حركت كردن

كون : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2) = كونّ (kunn)
كند، تخته‌اي بزرگ و پهن كه داراي سوراخهايي است و پاي زندانيان را با آن مي‌بندند.
زانوي ستبر، زانوي شتر.
زانو بند شتر (← كوْن) (ريشة كلمه از «قوْنماق» (ساكن و محكم شدن است.) كونّا (kunna)
كنده، شاخة بزرگ درخت. كونار (kunar)
كُنار، درخت سدر. (سر ساقه‌هاي اين درخت از اطراف به پايين خم شده و به زمين مي‌رسد) كوناردان (kunardan) = كوناردانليق (kunardaklıq) = كونارليق (kunarlıq)
جايي كه درخت سدر فراوان باشد

كونْج : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1)
كُنج، محل اتصال دو خط، گوشه، زاويه. كونجور (kuncur) = كونجير (kuncir)
نيشگون، با نوك دو انگشت گزيدن. كونج و كوْو (kunc-o-kov)
كنجكاو، هر گوشه‌اي را گشتن، تحقيق و بررسي. كونج-و-كوْوال (kunc-o-koval)
گوشه و كناره.
جستجو و تحقيق

كونْج : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2)
قيف، قيف چوبي

کونْج : تورکجه فارسجا - قشقایی

كُنج، گوشه، زاويه

كونجود : تورکجه فارسجا - قشقایی

كُنجد، گياهي يك ساله كه از دانه‌هاي ريز آن روغن مي‌گيرند.كونجيره
از گياهان علوفه‌اي كه ساقه‌هايش داراي چين و شكن است و به آن كورونجال هم مي‌گويند

کونجـود : تورکجه فارسجا - قشقایی

كنجد، گياهي يك ساله كه از دانه‌هاي آن روغن مي‌گيرند. کونجـود خورما (küncüd xurma)
خرما كنجد، حلوايي كه از كوبيدن خرما و كنجد به دست آيد

كوپ : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2)
صداي انفجار، صداي كوپ كوپ. كوپّو (kuppu)
فاخته، قمري كوكوسرا، نوعي قمري كه در اوايل بهار و اواخر زمستان با صداي (كوپّ و كوپّ) يا (كوپّو-كوپّو) آمدن بهار را خبر مي‌دهد. كوپّولاماق (kuppulamaq)
منفجر شدن

كوپ : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1)
وارونه، واژگون، سر به پايين، معكوس.
نوعي بوتة خاردار كه به شكل نيمكره است. (← ديمچيك)
پشت، جاي پناه، جايي كه ديده نشود.
طرفِ پشتِ تبر، تيشه و … كوپ اوْلماق (kup olmaq)
وارونه شدن سرنگون گشتن.
پناه شدن، از افق به طرف پشت كوه رفتن و از ديده پنهان شدن. كوپ ائدمك (kup edmәk)
وارونه كردن. كوپ سالماق
وارونه قرار دادن، وارونه كردن. كوپلانماق (kuplanmaq)
وارونه شدن، سرنگون شدن. كوپّو بوتّا (kuppu butta)
بوتة ديمچيك. كوپّول (kuppul)
خپل، خوابيده و پهن، سر به پايين و كمر خم كرده.
كوتاه قد، كوتوله. كوپّولو (kuppulu)
كوچولو، خپل.
خوابيده، وارونه

كـوپ : تورکجه فارسجا - قشقایی

تورّم، برآمدگي.
باد، نفخ شكم.
باد درون لاستيك و امثال آن.
فعل امر از مصدر «كـوپمك» (متورّم شدن) كـوپدورمك (küpdürmәk)
باد كردن، متورّم كردن.
ناراحت كردن، دلخور كردن. كـوپدورولمك (küpdürülmәk)
باد شدن، برجسته شدن. كـوپروک (küprük)
متورّم، باد كرده.
مژه. (به اعتبار برجستگي لبة پلك كه مژه‌ها به آن چسبيده‌اند.) كـوپسـوك (küpsük)
متورّم، باد كرده. كـوپلَمه (küplәmә)
چاق، متورّم و باد كرده. كـوپلَنمك (küplәnmәk)
باد شدن، متورّم شدن.
برجسته شدن، برآمدن.
خشمگين و عصباني شدن. كـوپلو (küplü)
متورّم، داراي باد. كـوپله‌مك (küplәmәk)
باد كردن، متورّم كردن. كـوپمك (küpmәk)
متورّم شدن، باد كردن.
دلخور شدن، ناراحت شدن.
مجازاً به معني چاق شدن. كـوپـوراق (küpüraq) = كـوپوره‌ك (küpürәk)
متورّم، برجسته. كـوپورتْمك (küpürtmәk)
باد كردن، متورّم كردن. كـوپوروک (küpürük)
متورّم، باد كرده. كـوپوره‌مك (küpürәmәk)
باد كردن، ورم كردن.
برجسته شدن، بالا آمدن. كـوپـوس (küpüs)
انسان يا حيواني كه بر اثر پرخوري يا نفخ شكم نتواند به راحتي نفس بكشد.كـوپـوش (küpüş)
تورّم، برآمدگي. كـوپـوك (küpük)
باد كرده، متورّم شده. كـوپـولمك (küpülmәk)
باد شدن، ور آمدن. كـوپـولو (küpülü)
متورّم شده، باد كرده.
دلخور شده، ناراحت شده

كوپّو : تورکجه فارسجا - قشقایی

كرم نوروزي، گربه نوروزي.
حشرة مورچه خور.
خانة مورچه

كوپّور : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2)
آشيانة مرغ

كوپّور : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1)
ظرف قند، قندان، كيسه‌اي كه در آن قند گذارند

كور : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1)
كوتاه، كوچك.
گره كور، گره سخت و محكم كه كاملاً گرد و كروي شكل باشد.
تنگ، محدود و محصور. منه هرَصه كور دير. (عرصه بر من تنگ است.) كورّا (kurra) = كورّه (kurrә)
گرد، كروي شكل.
برجسته و بالا آمده.
تل يا تپّة برجسته.
سخت و ناهموار، درشت و ناپسند. كورّا پا (kurra pa)
روي پا نشستن، گرد نشستن، چمباتمه زدن. كورّا توْق (kurra toq)
تگرگ. (رحيملو) كورّالانماق (kurralanmaq)
برجسته شدن، بالا آمدن، ورم كردن. كورّالماق (kurralmaq)
برجسته شدن، ورم كردن و بالا آمدن. كورّا موچ (kurra muç) = كورّا موچّانا (kurra muççana)
گرد و جمع و جور. كور-كورّاچا (kur-kurraça) = كور-كورّو (kur-kurru) = كور-كوره (kur-kurә) = كور-كورّه‌گ (kur-kurrәg)
سيب آدمي، غضروف گلو. كورموچ (kurmuç)
سنگ گرد و كروي شكل. كورناج (kurnac) = كورناش (kurnaş)
كرنش، سر را پايين آوردن، سر پايين انداختن دسته جمعي گوسفندان در هنگام گرما. كوروك (kuruk)
كوچك، ميوة نارس و كوچك. كورونگ (kurung)
كرنش، سر پايين آوردن گوسفندان.
ميوة كوچك و نارس. كورّه (kurrә)
گرد و برجسته. كورّه تيكان (kurrә tikan)
نام گياهي كه بر روي ساقه‌هاي آن خارهاي گُرز مانند ديده مي‌شود. كورّه چين (kurrә çin)
نوعي بافت كه به صورت برجستگيهاي منظّم ديده مي‌شود. كورّه قوروت (kurrә qurut)
كشك خشك كروي شكل. كورّه-كورّه ائدمك (kurrә-kurrә edmәk)
لمس و احساس كردن وجود غدّة كوچك در بدن، برجسته شدن، احساس خارش در چشم. كورّه گپ (kurrә gәp)
سخن درشت، سخن سخت و ناراحت كننده. كورّه گول (kurrә gül)
از نقشهاي قالي و گليم

كور : تورکجه فارسجا - قشقایی

(4) = كورّ (kurr)
صدايي كه معمولاً در گوش كودكان وحشت زده ندا دهند تا ترسشان از بين رود. كور-كورّ ائدمك (kur-kurr edmәk) = كورّولاماق (kurrulamaq) = كورّولاتماق (kurrulatmaq)
در گوش كودكان صدا دادن

كور : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2)
باتلاق، محلّ غرق شدن. كور-كور (kur-kur) = كور-كوره (kur-kurә)
گودال عميق، باتلاق

كور : تورکجه فارسجا - قشقایی

(3)
تخم ريز ملخ، حشرات يا پرندگان كوچك.
انبوه حشرات. (← كوْر1) كور قوْيماق (kur qoymaq)
تخم گذاشتن حشرات و پرندگان كوچك. كورماج (kurmac)
انبوه حشرات. كوره‌گ (kurәg)
خانة حشرات، لانة مورچگان. كورونْج (kurunc)
انبوه حشرات. كورونجال (kuruncal)
جمع، گروه، انبوه و فشرده.
نام گياهي علفي فشرده كه اغلب در مناطق گرمسيري مي‌رويد. كوروگ (kurug) = كورونگ (kurung)
انبوه، فشرده، جمع.
آشيانة مورچه. كور وورماق (kur vurmaq)
تخم ريزي كردن حشرات

كوره : تورکجه فارسجا - قشقایی

كورة آجر پزي.
نوعي تجربة پزشكي قديم كه بعضي از بيماران را در زمين يا اجاقي گرم مي‌خواباندند و مداوا مي‌كردند. (ريشة كلمه از «قوْر» (آتش) و اصل كلمه «كوْرا» بوده.)

كور بييا جو : تورکجه فارسجا - قشقایی

از بازيهاي دسته جمعي كودان و نو جوانان. (← كيم، كيم بيليجي)