Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه

تورکجه
لاپّورْت : تورکجه فارسجا - قشقایی

: (فر) راپورت، جاسوسي. لاپّورت وئرمك (lappurt vermәk)
خبر دادن، جاسوسي كردن

لاق : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
گشاد، بزرگ.
لق و سست. (از واژة تقليدي لاق ‌لاق‌…‌ گـرفته شده است.) لاقّا (laqqa)
جادار، گشاد، لباس گشاد و فراخ، بار پوشالي كه با حيوان حمل كنند. لاق-لاق (laq-laq)
صداي هرچيز لق و سست، صداي پا در داخل كفش گشاد. لاق-لاقّى (laq-laqqı)
هر چيز گشاده و فراخ

لار : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2)
مردار، جسد گنديده، لاشة بد بو و گنديده. لارْت (lart)
بي حال و كم رمق، مانند جسد افتاده و بي حركت مانده. لار كش (lar kәş)
كشيدن جنازه يا مردار بر روي زمين.
سيني بزرگ

لار : تورکجه فارسجا - قشقایی

(3)
نام شهر «لار» در جنوب فارس

لار : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1)
از علائم جمع در تركي. مانند
داغلار (كوهها)

لاس : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
سگ ماده، سگ يا جانوران مشابه كه نر نباشند.
به بعضي از اجسام يا گياهان هم كه لاغرتر و باريكتر از همنوعان خود باشد لاس مي‌گويند. مانند
لاس داش (las daş)
نوعي سنگ آهكي كه به راحتي شكسته مي‌شود. لاس قاميش (las qamış)
ني باريك

لاش : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
جسد، مردار.
آنكه از خستگي يا بيماري نتواند حركت كند. لاشا (laşa)
لاشه، مردار، جسد حيوان

لات : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
لات، ولگرد.
بيچاره و فقير

لاتا : تورکجه فارسجا - قشقایی

: سرما خوردگي شديد، سينه پهلو. لاتا ائدمك (lata edmәk)
دچار سرما خوردگي شديد شدن، سينه پهلو گرفتن

لاتّار : تورکجه فارسجا - قشقایی

: (فر) لاتاري، قمار، بخت آزمايي. در بعضي از لهجه‌ها به صورت «لاتّور» نيز گفته مي‌شود

لاتّور : تورکجه فارسجا - قشقایی

: تاول، جوش روي پوست بدن

لاتور : تورکجه فارسجا - قشقایی

= لاتّور (lattur)
شغال

لاخ : تورکجه فارسجا - قشقایی

: ساقه، قسمتي از ساقة يك درخت كه از شاخة اصلي منشعب گشته و بر اثر وزش باد متحرّك شود. (← لق) لاخا (laxa)
ساقة منشعب و لغزان درخت

لاي : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2)
لا، وسط، ميان. (← لا1) لايا گئدمك (laya gedmәk) گم شدن. لايا وئرمك (laya vermәk)
گم كردن

لاي : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1)
صداي لاي لاي. لاي چيناريم (lay çınarım)
نام آهنگي در موسيقي. لاي-لاي (lay-lay)
لاي لاي.
نام آهنگي در موسيقي. (← لال2)

البت : تورکجه فارسجا - قشقایی

= البتّه (әlbәttә)
البتّه، بدرستي كه

لج : تورکجه فارسجا - قشقایی

: لج، يك دنده. لج ائدمك (lәc edmәk)
لجاجت به خرج دادن. لجليك (lәclik)
لجاجت، يك دندگي

لخچه : تورکجه فارسجا - قشقایی

= لخشه (lәşә)
لغزش، لغزيدن و تكان خوردن.
پوستة روي زخم كه خشك شده باشد. (← خالچا، خلچه)

لجَب : تورکجه فارسجا - قشقایی

: حيوان حلال گوشتي كه نوزادش مرده باشد و شير آن را به نوزاد ديگري از همنوعان خود بدهند

لچّ : تورکجه فارسجا - قشقایی

: لج، سمج، يك دنده. (← لج) لچَّر (lәççәr)
سمج و يك دنده.
خسيس و لئيم الطّبع، آنكه با سماجت از كسي اخّاذي كند. لچَّرليك (lәççәrlik)
پستي، دنائت.
سماجت و يك دندگي. لچَّره‌ك (lәççәrәk)
سخن آدم لئيم و پست، حرف بي‌معني و بيهوده

لجّاره : تورکجه فارسجا - قشقایی

: شتر ارزان قيمت، شتر متوسّط‌ القامت و كم بها

لچَّك : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
رو سري زنانه، وسيلة پوشش و حجاب.
مجازاً به معني كسي كه رو سري بر سر دارد، نسوان.
ترشّحات چشم كه اطراف و روي چشم را بپوشاند. (← چاپ2، چاپيق) لچَّك آتماق (lәççәk atmaq)
خواهش و التماس كردن زنان، رسمي است كه اگر كسي قتل يا جرم مهمّي را مرتكب شده باشد، زن مورد احترام قبيله به خانة مقتول يا شاكي مي‌رود و روسري خود را باز مي‌كند و مي‌گويد كه جرم مجرم را به اين لچك ببخش و با اين وسيله شاكي رضايت و بخشش خود را اعلام مي‌كند. لچَّك تورَنْج (lәççәk turәnc)
طرحي از نقشهاي قالي كه گويا از زمان شاه عبّاس به جا مانده است. لچَّكلي (lәççәkli)
زن، زني كه رو سري بر سر دارد

لد : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
هل، فشار، لطمه.
تنها، مجرّد، تك شدن مهرة تخته نرد. (← لت) لدمه (lәdmә)
لطمه، آسيب. لد وئرمك (lәd vermәk)
تنها گذاشتن مهرة تخته نرد

لئه : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
له، كوبيده، كوفته شده.
خسته و كوفته، بي حال. (← لوْه) لئه-له‌وه‌رْده (leh-lәvәrdә)
سخت كوبيده و له شده، خرد و مجروح، به شدّت كتك خورده

لئحيم : تورکجه فارسجا - قشقایی

: (ع) لحيم، جوش فلزي. لئحيملَنمك (lehimlәnmәk)
لحيم شدن، جوش داده شدن. لئحيمله‌مك (lehimlәmәk)
جوش دادن