تورکجه
پيت : تورکجه فارسجا - قشقایی
(2)
بن مصدر «پيتمك» يا «بيتمك» (روييدن) پيتيراق (pitiraq)
گياه، علف.
نام گياهي با پرچم خاردار و پرز دار. (← بيت2 ، بيتيراق) پيتيك (pitik)
گياه. (← بيت2 ، بيتيك)
پيت : تورکجه فارسجا - قشقایی
(3)
صداي خفيف مانند صداي پيت پيتِ فتيلة چراغ.
صداي اسهال، ترشّح و ريزش، اسهال و پيچش معده. پيت-پيت (pit-pit)
صداي فتيلة چراغ و هر صداي خفيف، پچ پچ.
نوري كه مانند فتيلة چراغ سوسو زند. پيت-پيت ائدمك (pit-pit edmәk)
سوسو زدن. پيت وئرمك (pit vermәk)
پيچش و چرخش معده، اسهال داشتن. پيتيله (pitilә)
فتيلة چراغ. (← پيل، پيلته)
پيتيراق : تورکجه فارسجا - قشقایی
: نوعي علف چسبنده. (← پيت2، پيتيراق)
پيوار : تورکجه فارسجا - قشقایی
: علف خشك
پيخ : تورکجه فارسجا - قشقایی
(2)
مرتبه، دفعه
پيخ : تورکجه فارسجا - قشقایی
(1)
صوتي است جهت خواباندن و يا به سكوت واداشتن كه در هنگام هشدار دادن به كسي گفته ميشود. پيخ ائدمك (pıx edmәk)
كنايه از كشتن و سر بريدن
پيخْش : تورکجه فارسجا - قشقایی
: پخش، پراكنده، متفرّق
پيخشى : تورکجه فارسجا - قشقایی
: نام بوتهاي شبيه چوبه كه از ساقة آن در شستن لباس استفاده ميشد
پيي : تورکجه فارسجا - قشقایی
: پيه، چربي. پييَك (piyәk)
بيماري رشته. (← پئل) پييلَنمَك (piylәnmәk)
چاق شدن، پر چرب شدن. پييلي (piyli)
پيه دار، پر چربي، چاق و فربه
پيي دوم : تورکجه فارسجا - قشقایی
: زير دم زنك، نام پرندهاي شبيه گنجشك. (← پيدوم)
پييان : تورکجه فارسجا - قشقایی
: شيرين بيان، مهَك، از گياهان طبّي و مؤثّر
پيز : تورکجه فارسجا - قشقایی
= پيزه (pizә)
ريز و كوچك. ريز-پيز = ريزه-پيزه (كوچك، ريز) پيزه-پيزه (pizә-pizә)
دل ريسه، بي حال شدن بر اثر گرسنگي. اورگيم پيزه-پيزه ائدير. (از گرسنگي بي حال ميشوم.) پيزير (piriz)
نوعي ني باريك و تو پُر كه از آن حصير بافند. پالانا پيزير ائدمك (palana pizir edmәk)
مجازاً به معني تحريك كردن. پيزيريك (pizirik)
كوچولو، كوتوله.
جوشها و دانههاي ريز روي پوست بدن
پك : تورکجه فارسجا - قشقایی
: از ادات تعجّب
پله : تورکجه فارسجا - قشقایی
(2)
دراز. (← بله) پله بيد (pәlә bid)
از انواع درختان بيد. (← بله، بله بيد)
پل : تورکجه فارسجا - قشقایی
(2)
(ف) گيسو، زلف
پله : تورکجه فارسجا - قشقایی
(1)
پشه، پشة ريز
پل : تورکجه فارسجا - قشقایی
(1)
پر، بال.
افتاده و آويزان، آنچه كه كنارههايش آويزان و بلند باشد. قولاقلارى پل دير. (گوشهايش بلند و آويزان است.)
گيج، خل، احمق، رواني.
آنكه نقصي داشته باشد. پل-پل ائدمَك (pәl-pәl edmәk)
افتان و خيزان رفتن، به آرامي جنبيدن و حركت كردن. پلتَك (pәltәk)
الكن، كسي كه زبانش در هنگام صحبت كردن بگيرد. پلتَكليك (pәltәklik)
لكنت زباني. پلتَم (pәltәm)
قطعه، تكّة كوچك. (بيات) پلغار (pәlğar)
نظم و ترتيب، گردش منظّم. (در قديم به سنگ آسياب كه با نظم خاصّي ميچرخيده «پلغار» (پرگار) ميگفتهاند.)
گيج حال، سرگردان و پريشان، آنكه دايرهوار بچرخد. پلغاردان چيخماق (pәlğardan çıxmaq)
از حال عادي خارج شدن، از كوره در رفتن، عصباني شدن. پلغارسيز (pәlğarsız)
بي نظم، در حال هاج و واج. پَلْك (pәlk)
بي حس، فلج، از كار افتاده، تكّهاي از يك جسم بي جان. پلكيم (pәlkim)
قطعه، هر كلّه قند را به 5 الي 10 قطعه تقسيم ميكنند كه هر يك از آنها را يك «پلكيم» ميگويند. پلكيم-پلكيم (pәlkim-pәlkim)
قطعه قطعه. پلگَرد
گيج، سر گردان. پللَنمَك (pәllәnmәk) = پلَنمَك (pәlәnmәk)
پرواز كردن، پريدن.
پرسه زدن، بي جهت دور زدن.
آويزان شدن گـوش. پلميج (pәlmic)
تو سري، با كف دست بر سر كسي زدن. (فا) پله (pәlә)
گيج حال، كودن و احمق.
نيمه، نصفه. پله كو (pәlә ku)
نيم كوب، كمي كوبيده شده، كاملاً كوبيده نشده. پله گرد (pәlә gәrd) = پله گيج (pәlә gic)
گيج، سر در گم. پله مرگ (pәlә mәrg)
نيمه جان، محتضر، در حال مرگ
پله سنگ : تورکجه فارسجا - قشقایی
: (← پاوسنگ)
اپهلهمك : تورکجه فارسجا - قشقایی
: تكان دادن، جنباندن. يئل اوْنو اپهلهدي. (باد آن را تكان داد.)
پلَنگ : تورکجه فارسجا - قشقایی
: پلنگ. پلنگ چؤكَردَن (pәlәng çökәrdәn) = پلنگ كوش (pәlәng kuş)
پلنگ كُش، نام گياهي است كه در مناطق گرمسيري رشد ميكند و داراي خارهاي تيزي است كه اگر به پاي پلنگ فرو رود، باعث مرگش ميشود
پلپوم : تورکجه فارسجا - قشقایی
: (← پار1، پارپيم)
پلوار : تورکجه فارسجا - قشقایی
: (ف) پروار، چاق. پلوارى (pәlvarı)
پرواري، چاق شده
پناه : تورکجه فارسجا - قشقایی
: (ف)
حفظ، حمايت، امان.
پنهان، مخفي، نهان. پناه آپارماق (pәnah aparmaq)
پناه بردن، پناهنده شدن. پناه اوْلماق (pәnah olmaq)
پنهان شدن، مخفي شدن.
پناهنده شدن، به كسي ملتجي شدن.
حائل شدن، سدّ راه قرار گرفتن. پناهگاه (pәnahgah)
پناهگاه، محلّ پنهان شدن
پنجره : تورکجه فارسجا - قشقایی
: (ف)
پنجره، دريچه.
نام نقشي از نقشهاي گليم
پند : تورکجه فارسجا - قشقایی
: (ف) پند، اندرز، نصيحت. پندار (pәndar)
سخن عبرت آميز، مورد اعتنا و توجّه. پندار ائدمك (pәndar edmәk)
توجّه كردن، متوجّه شدن
- Azerbaijani
- Azerbaijani To Azerbaijani
- Azerbaijani To English
- Azerbaijani To Persian(Farsi)
- Turkish
- Turkish To Turkish
- Turkish To English
- Turkish To Germany
- Turkish To French
- English
- English To Azerbaijani
- English To Turkish
- Germany
- Germany To Turkish
- French
- French To Turkish
- تورکجه
- تورکجه To Persian(Farsi)
- تورکجه To تورکجه
- Persian(Farsi)
- Persian(Farsi) To Azerbaijani