Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه

تورکجه
اوش : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
از اصواتي كه كودكان در يك سالگي ادا مي‌كنند.
از اصوات سوزش سرما، صداي آدم سرما زده. اوشاق (üşaq)
كودك، بچّه. (آنكه اوش-اوش كند. ← اوش، اوشاق) اوشومك (üşümәk)
از سرما لرزيدن، منجمد شدن به خاطر سردي هوا. (اين كلمه در تركي قديم به معني كرخ و جمع و جور شدن است. ← اوش، اوشوماق) اوشونمك (üşünmәk)
لرزيدن، چندش

اوسانماق : تورکجه فارسجا - قشقایی

: خسته و بيزار شدن، از خستگي يا ناتواني بريدن. (← اوز3)

اوشكله : تورکجه فارسجا - قشقایی

: نام آهنگي شاد در موسيقي

اوشكله : تورکجه فارسجا - قشقایی

: نام آهنگي شاد در موسيقي

اوسكورو : تورکجه فارسجا - قشقایی

: قالب تنگ، تحت فشار قرار گرفته. اوسكورويا وورماق (uskuruya vurmaq)
به قالب زدن، تحت فشار قرار دادن

اوشپول : تورکجه فارسجا - قشقایی

: دژپيه، كورك، دمل، دمل بزرگي كه در ناحية گردن ايجاد شود

اوسّا قودوس : تورکجه فارسجا - قشقایی

: استو قدوس، نام گياهي از تيرة نعناعيان كه از گياهان طبّي و معطّر شمرده مي‌شود

اوشتولوم : تورکجه فارسجا - قشقایی

: اشتلم، اخّاذي، رشوه

اوسو : تورکجه فارسجا - قشقایی

: آب. (قنقري خلج)

اوت : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2)
فعل امر از مصدر «اوتماق» (كرز دادن، سوزاندن. ← اوْت) اوتدورماق (utdurmaq)
به سوزاندن و كرز دادن وادار كردن. اوتماق (utmaq)
كرز دادن، سوزاندن. اوتو (utu)
اطو، وسيلة داغ كردن و آراستن لباس. (← اوْت، اوْتو) اوتولاماق (utulamaq)
اطو زدن، اطو كردن لباس. اوتولو (utulu)
اطو زده شده

اوت : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1)
فعل امر از مصدر «اوتماق» (بلعيدن) اوتازماق (utazmaq)
بلعاندن.
تاختن، اسب تاختن در هنگام مسابقه. اوتان (utan)
بلعنده.
برندة قمار. اوتانماز (utanmaz)
بي شرم، بي حيا، پررو. اوتانماق (utanmaq)
شرم كردن، خجالت كشيدن، از شرم و حيا به لكنت افتادن و آب دهان را قورت دادن.
سخن خود را خوردن، حرف خود را نزدن. اوتماق (utmaq)
قورت دادن، بلعيدن، فرو بردن.
شرم كردن و سخن خود را نگفتن.
بردن در بازي قمار. اوتغونماق (utğunmaq)
حالتي كه شخص در هنگام غذا خوردن غذا را با چند بار قورت دادن ببلعد. اوتدورماق (utdurmaq)
بلعاندن، وادار به قورت دادن نمودن.
وادار به باخت نمودن.
به سوزاندن و كرز دادن وادار كردن. اوتوجو (utucu)
بلعنده، قورت دهنده.
برنده.
مجازاً به معني رشوه‌خوار. اوتوزماز (utuzmaz)
شكست ناپذير، آنكه هميشه برنده است. اوتوزماق (utuzmaq)
باختن، از دست دادن، در قمار همه چيز را از دست دادن. اوتوق (utuq)
مجراي طعام از حلقوم تا معده، مري، عضو قورت دهنده. اوتوم (utum)
مسابقه، عمل برنده شدن

اوت : تورکجه فارسجا - قشقایی

(1)
فعل امر از مصدر «اوتمك» (قورت دادن) (← اوت1، اوتماق) اوتمك (ütmәk)
قورت دادن، بلعيدن.
برنده شدن در قاب بازي، مسابقه را بردن. اوتوم (ütüm)
عمل قورت دادن.
عمل برد و باخت، مسابقه

اوت : تورکجه فارسجا - قشقایی

(2)
فعل امر از مصدر «اوتمك» (كرز دادن، سوزاندن پشم يا موي زائد، دود دادن چوب تر براي كندن پوست يا صاف و صيقلي كردن آن، پاك كردن پرهاي مرغ سر بريده يا كلّه پاچة حيوان) (← اوْت) اوتوروک (ütürük) = اوتوك (ütük)
گر، جرب، پر و بال ريخته.
كرز داده شده، بلال شده. اوتولْمك (ütülmәk)
كرز داده شدن، سوختن.
با سرعت تمام حركت كردن. اوتولـو (ütülü)
بال و پر ريخته، كرز داده شده

اوتول : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
مزاحم، سربار.
زحمتمزاحمت و درد سر. (← اوز، اودول)

اووئي-اووئي : تورکجه فارسجا - قشقایی

: صوت فراخواني اسب، صوتي كه با آن اسب را بنوازند يا فرا خوانند

اوخ : تورکجه فارسجا - قشقایی

: صداي خروپف، صداي خُرخُر در خواب. (در تركي قديم به هر نوع صدايي گفته مي‌شده.) اوخو (uxu)
خواب، رؤيا. اوخو باسماق (uxu basmaq) = اوخولاماق (uxulamaq)
چرت زدن، خواب رفتن. اوخوسوز (uxusuz)
بي خواب، كم خواب. اوخولو (uxulu)
خواب آلود، پر خواب. اوخونتو (uxuntu)
آلودگي و رسوبات غذا كه معمولاً در ته ظرف خوابيده باشد. اوخويا سالماق (uxuya salmaq)
خوابانيدن، به خوابيدن وادار كردن. اوخئي (uxey)
از اصوات لذّت، آخ جون.
از اصوات درد، آخ، واخ

اوخارى : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
بالا، فوق.
سربالايي. (ريشة كلمه از‌ كلمات «اوغ،‌ «آغ»‌ «اوق» و «يوق» كه در تركي قديم به معني بالا است، گرفته شده)

اوخچونماق : تورکجه فارسجا - قشقایی

: پس افتادن نفس، غش كردن. (← اوچ، اوچقونماق)

اوخشا : تورکجه فارسجا - قشقایی

: فعل امر از مصدر «اوخشاماق» (تشبيه كردن) اوخشاتماق (uxşatmaq)
تشبيه كردن. (← اوخشاماق) اوخشاتما (uxşatma) = اوخشاما (uxşama)
تشابه، همانند بودن.
مديحه سرايي، شعر.
نازش و نوازش. اوخشاماق (uxşamaq)
شبيه و مانند كردن.
مرثيه خواني، وصف و توصيف، مديحه سرايي، ستودن و گريه كردن.
نوازش كردن، ناز كشيدن. اوخشانماق (uxşanmaq)
نوازش شدن، مورد نوازش قرار گرفتن.
همانند شدن

اوخْت : تورکجه فارسجا - قشقایی

: اخت، مأنوس

اوي : تورکجه فارسجا - قشقایی

: فعل امر از مصدر «اويماق» (لخته شدن) اويـوشماق (uyuşmaq)
لخته شدن، از سرما يخ بستن، كرخ شدن. اويوشوق (uyuşuq)
از سرما يخ بسته، كرخ و بي حس شده، لخته شده. اويـوماق (uyumaq)
بستن، لخته شدن خون، ماست و امثال آنها. اويـوم-اويـوم (uyum-uyum)
لخته لخته

اويـدورماق : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
فريب دادن، گول زدن.
جعل كردن، از خود چيزي درست كردن.
درد سر دادن، سر دواندن و در بلاتكليفي نگه داشتن. (← اوْي، اوْيون) اويدوم (uydum)
بازي برد و باخت، مسابقه. (← الإت1، اودوم و اودوم) اويدوم-اويدوم (uydum-uydum)
نوعي بازي دسته جمعي در بين كودكان و جوانان

اويـلوق : تورکجه فارسجا - قشقایی

: ران، ناحية بالاي زانو

اويـوقلاماك : تورکجه فارسجا - قشقایی

:
چرت زدن، خوابيدن.
در خواب حرف زدن، هذيان گفتن. (اين كلمه احتمالاٌ با ريشه‌هاي «اوي» و «اويدورماق» بي ارتباط نباشد.)

اوز : تورکجه فارسجا - قشقایی

: ريشة فعلي «اوزا» يا «اوزات» (دراز كردن) (به تنهايي كاربرد ندارد.) اوزا (uza)
فعل امر از مصدر «اوزاماق» (دار كردن، دراز كردن) اوزات (uzat)
فعل امر از مصدر «اوزاتماق» (دار كردن) اوزاتديرماق (uzatdırmaq)
دار كردن قالي به وسيلة ديگري.
كسي را به زمين خواباندن و كتك زدن.
طول دادن سخن. اوزاتماق (uzatmaq)
دراز كردن، طولاني كردن.
كسي را خواباندن و كتك زدن.
دار كردن قالي و امثال آن.
دراز كردن دست براي گرفتن چيزي.
كش دادن و به تأخير انداختن.
دراز تر كردن ريش و امثال آن. اوزاديلماق (uzadılmaq)
به درازا كشيدن، طولاني شدن.
دار شدن قالي و امثال آن.
خوابانده شدن (براي تنبيه بدني)
به تأخير افتادن. اوزاق (uzaq)
دور، بعيد، طولاني. اوزاقلاشماق (uzaqlaşmaq)
دراز و طولاني شدن. اوزالماق (uzalmaq)
دراز تر شدن، طولاني ترشدن.
دار شدن قالي. اوزالى (uzalı)
خوابيده، دراز كشيده.
قالي سرِ دار، قالي در حال بافت.
دراز شده، دراز. اوزالى-كوْتا (uzalı-kota)
با فاصله، پي در پي، پشت سر هم و منظّم. اوزاما (uzama)
طول، درازا (در مقابل عرض)
‌ ارتفاع.
صحراي گسترده، دشت وسيع. اوزاما-تورنا (uzama-turna) = اوزاما-دورنا (uzama-durna)
نوعي از انواع بازيهاي دسته جمعي كه به آن دورنا (دُرنا) هم مي‌گويند. اوزاما-دورنايا سالماق (uzama-durnaya salmaq)
به درازا كشاندن، طولاني كردن. اوزاماق (uzamaq)
دراز كردن، طولاني كردن. اوزانماق (uzanmaq)
دراز شدن، به درازا كشيده شدن.
خوابيدن، دراز كشيدن. اوزون (uzun)
دراز، طويل، بلند.
بلند قد، بلند قامت. اوزونجا (uzunca)
نسبتاً بلند، كمي بلند. اوزون قويروق (uzun quyruq)
نام پرنده‌اي دُم بلند كه از گنجشك بزرگتر است و در مناطق گرم و معتدل وجود دارد، دمبيل. اوزون يوخو (uzun yuxu)
خواب سنگين و مجازاً به معني مرگ و مردن