Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه

تورکجه
آبرینی آتماق : تورکجه فارسجا

مص.بی‎حیایی کردن. آبرو ریزی کردن

آبری وئرمک : تورکجه فارسجا

اص.آبرو بردن

آبرییا قیسیلماق : تورکجه فارسجا

اص.به خاطر حفظ آبرو دم نزدن

آبزک : تورکجه فارسجا

ا.نوعی رقص دسته جمعی در میان تورکان قاراچای. مردان و زنان شانه در شانه هم این رقص را انجام می‌دهند

آبزو : تورکجه فارسجا

ا.نام خدای آب و اقیانوس در سومر

آبزی : تورکجه فارسجا

ا.برادربزرگتر. افندی. آقابیگ. مرد سالخورده

آبش : تورکجه فارسجا

ا.← آباش

آبشارای : تورکجه فارسجا

ا.مر.آوشار+آی.(ناپ)

آبقوْرا : تورکجه فارسجا

ا.مر.[فا.تر]. آبغوره

آبقوْرا آشی : تورکجه فارسجا

ا.مر.نوعی آش که با آبغوره، لوبیا، برنج آش و سبزیجات می‌پزند

آبقوْرا تؤکمک : تورکجه فارسجا

اص.[فا.تر] گریه کردن. اشک ریختن

آبگردن : تورکجه فارسجا

ا.آ.[فا. آبگردان] ظرف مسی بزرگ و دسته‎دار شبیه به ملاقه که با آن آب یا غذا مانند آش و آبگوشت را از ظرفی به ظرف دیگر می‌ریزند

آبلا : تورکجه فارسجا

ا.خواهر بزرگتر. دختری که مانند خواهر بزرگتر رفتار کند

آبلاق : تورکجه فارسجا

ا.ص.صورت گِرد و چاق و گوشتالود

آبلالیق : تورکجه فارسجا

ا.خواهری

آبنایخ : تورکجه فارسجا

ا.لقب قطلغ بن پهلوان. از امرای دولت سلجوقی. ایتاخ نیز نوشته شده است

آبنوس : تورکجه فارسجا

ا.[یو. Ebenos] درخت آبنوس. شیز. آبنوز نیز می‌گویند. درختی است که در هند و حبشه می‌روید و مانند درخت گردو بزرگ و تناور می‌شود. ثمر آن شبیه به انگور و زردرنگ، برگهایش مانند برگ صنوبر و گلهایش شبیه به گل حنا، چوب آن سنگین و سخت و دارای لکّه‎های سیاه است و آن را پس از بریدن، مدتی در آب می‌اندازند تا سیاه شود. بدل آن را از چوب گلابی و بلوط درست می‌کنند

آبو : تورکجه فارسجا

حر.علامت تعجب. همچنین نام یکی از خدایان سومری است

آبور جوبور : تورکجه فارسجا

ا.مر.چیزهای بی‎لذتی که خورده می‌شود. هله هوله. آت آشغال. حرفهای بی‎سروته. هذیان. هپیر چوپور نیز می‌گویند

آبی : تورکجه فارسجا

ا.(آقابیگ رنگ آبی. در زبان تورکی به معنای برادر بزرگ، آقا، جان، روح، عشق به کار رفته است.(ناپ)

آبی ائشیک : تورکجه فارسجا

ا.مر.قرقچی. نگهبان بیشه. قراول جنگل

آبیتار : تورکجه فارسجا

ا.پنهان کننده

آبیتاناق : تورکجه فارسجا

ا.محل پنهان کردن

آبیتای : تورکجه فارسجا

ا.مر.آبی+ تای.(ناپ)

آبیتدیرماق : تورکجه فارسجا

مص.سب.پنهان گردانیدن