Multilingual Turkish Dictionary

تورکجه

تورکجه
آتا یورت : تورکجه فارسجا

ا.مر.وطن پدری

آت باخار : تورکجه فارسجا

ا.مهتر

آت باخان : تورکجه فارسجا

ا.مر.جانآخوندک. حشره‎ای است باریک و کشیده به اندازة ملخ که داری دو بازوی دراز و تیز، سبز یا زردرنگ و دارای پاهای دراز و سربزرگ و دو جفت بال. برای کشاورزی مفید است. وقتی که آرام می‌ایستد، پاهای خود را مانند دو دست به سمت جلو نگه می‌دارد. این حشره بسیار خون‌آشام است او حتی به همجنسهای خود هم رحم نمی‌کند. آخوندک تنها حشره‌ای است که قادر است سر خود را به اطراف بچرخاند. آخوندک دارای 800 گونه است. (Metalleatica splendida)

آت باسدی ائله مک : تورکجه فارسجا

مص.با اسب کوبیدن. با زور وارد شدن. له کردن

آت باسدیرماق : تورکجه فارسجا

مص.مر.به گشن آوردن اسبان. زمانی که بخواهند اسب قاطر بزاید، آن را با یک الاغ نر خیلی قوی «هار» درمی‎آویزند

آت باش : تورکجه فارسجا

ص.کسی که سر کشیده‎ای دارد. چککوش باش نیز می‎گویند

آت باشی سالماق : تورکجه فارسجا

اص.مداخلة بی‎جهت در کار دیگران کردن

آت باشی گئتمک : تورکجه فارسجا

اص.برابر شدن. یکسان شدن

آت باغری چارتداتماق : تورکجه فارسجا

اص.شق القمر کردن

آت بالیغی : تورکجه فارسجا

ا.مر.جاناسب دریایی. پستانداری است دریایی با 4 متر درازی و دمی ‌در حدود 55 سانتیمتر. پس از فیل بزرگترین حیوان علفخوار است. سوآیقیری نیز می‎گویند. (Hipopotam

آت بایتال : تورکجه فارسجا

ا.مر.ماده اسب

آت بزه مک : تورکجه فارسجا

مص.زینت دادن اسب. در روز عاشورا اسب سفید رنگی را زین کرده و روی آن را با انواع پارچه‎های نذری که خانمها می‎دهند، می‎چینند و همچنین پارچه سفیدی را که خونین است، روی آن می‎کشند. در مدتی که دسته‎های عزاداری در بیرون از مسجد و بین روستا می‎گردند، شخصی نیز آن اسب را در کنار نعشی که آماده کرده‎‎اند و نماد سر بریدة امام حسین است، می‎کشد. (نماد ذوالجناح

آت بوْغازی : تورکجه فارسجا

ا.خوراک اسب

آت بوْی : تورکجه فارسجا

ا.ص.بلند قد.کشیده قامت. لندهور. بلند بی‎قواره

آت بویروجا : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاقلت. کلهته. نوعی لوبیا. (Dolichos biflorus)

آت بیرکیگی : تورکجه فارسجا

ا.مر.صدای اسب و الاغ

آت پاخلاسی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیا← آجی پاخلا

آت پیتراغی : تورکجه فارسجا

ا.مر.گیاعلف باباآدم. Arctium lappa ← آرواد اوتو

آتتا : تورکجه فارسجا

ا.قد.پدر

آتتاشماق : تورکجه فارسجا

مص.رگ به رگ شدن

آتتاشه : تورکجه فارسجا

ا.[فر] آتاشه. وابسته. رایزن

آتتای : تورکجه فارسجا

ا.قد.پدر

آت تسی : تورکجه فارسجا

ا.مر.سرگین اسب

آت توْنو : تورکجه فارسجا

قد.برگستوان. زره و روپوش مخصوصی که در قدیم هنگام جنگ برتن می‌کردند یا روی اسب می‎انداختند

آتجاق : تورکجه فارسجا

ا.تخماق حلّاجی